یک سال و نیم بعد.
.
.
نگاهی به تهیونگ انداخت که از صبح در حال مرتب کردن بود... بی حوصله همونجور که ابنبات
چوبيشو مک میزد...با دو دور غلت زدن به پای تهیونگ برخورد کرد و بهش خیره شد_تاتا
__همم
__به نظرت قبول میشم؟تهیونگ نگاهی بهش انداخت
__معلومه اگه قبولت نکنن خیلی خرنآرنجشو تکیه گاه سرش کرد و به دوستش خیره شد که دستش سمت دستگیره ی کمدش رفت...چشماش گرد شد و خواست چیزی بگه اما قبل از اون تهیونگ در کمد و باز کرده وبود و کوهی از لباس و وسیله روی سر هر دو ریخت
__هييييعععععع....تاتاااااا....تهههههه...خفههه
شدممم
تهیونگ سریع لباسا رو کنار زد.. وکیسه زباله ی بزرگی که روی جیمین افتاده بود رو برداشت
__یا ااااین چه وضعه کمدهههه...شبیه اشغالیه سر کوچه اسسسجيمين لباشو اویزون کرد و با موهای سیخ شده نشست
__به من چه هر چی اضافه میاد توو این خونه میاریم میندازیم اینجا...تهیونگ نگاهی به لباسا کرد و با دیدن لباس زیر توری برش داشت
_عا اااین همون لباس زیریه که يونگی سال اخر دبیرستان برام خرید گفت براش بپوشم منم گفتم خیلی منحرفه و کردم توو حلقشجيمين غش غش خندید و لباس زیر و از دست تهیونگ بیرون کشید...
__اووههه اخه اصلا اون دیک بزرگ تو توو این جا میشه...تهیونگ چشم غره ای بهش رفت
__حداقل دیکم اندازه ی یه فلفل کوشووولونیست جیمین جیغی کشید و خودشو روی تهیونگ انداخت
__دیککککک مننن مسخره میکنی...حالا من اینو میکنم توو حلقتتت
__ياااا...
باهم روی اون لباسا غلت میزدن وکشتی میگرفتن که تهیونگ خودشو روی جیمین انداخت و دستشو روی سرش گذاشت
__فکر کردی زورت به من میرسه کیک برنجیجيمين خواست چیزی بگه که با دیدن اون حشره ی چندش که توو چند سانتی متری صورتش بود جیغ بلندی کشید
__سسسوووووککککسسسسستهیونگ دو متر اون طرف تر پرید واب دهنشو قورت داد
__کوووووووووجيمين خودشو عقب عقب کشید و به دوستش رسوند و با انگشت لرزون اون موجود قهوه ای بزرگ و نشون داد
__عیییی چقدر بزرگگگگههه
تههه....نگاهش نکن میاد سمتمون
_مگه سوسکا هم چشم دارن
_ارههههه شیش تاا
_ تو از کجا میدونیی
__توو مستند دیدمممم
__ عیییی کصافتتتاااا:))))))
سوسک بیچاره کمی سمتشون اومد که هردو جیغ بلندی کشیدن و بیشتر خودشونو به دیوار چسبوندند
_دارههههه میادددد تهههه
_ عایشششش...بیا این دمپایی و پرت کن روش__نهههه من نمیتونم
_ياااا چسبیدی به مننن نمیتونم تکون بخورمآب دهنشو با ترس قورت داد و با دست لرزون دمپایی و گرفت و پرت کرد که کاملا در جهت مخالف اون حشره افتاد
_خاک تو سرتتت
__ته
__ چیههه
__ اگه...اگه پرواز کنه چی...
_ يااا ازین حرف ها نزن
تهیونگ لنگه ی دیگه ی دمپایی و توو دستش گرفت و یه چشم شو بست و نشونه گرفت و پرت کرد و افتادن دمپایی کنار اون حشره همانا و پرواز کردن اون سوسک قهوه ای به سمتشون همانا....
__هههييييييعععععععععع
هردو با سرعتی دو برابر سرعت نور(اغراق نیست :))
YOU ARE READING
She is a he 2
Fanfictionshe is a he 2 . . فصل دوم . . خلاصه: من یه پسرم...یه پسر گیج...مهربون...سر به هوا...به قول تاتا پاستیل... دلم برات تنگ شده اقای رییس...تو چی؟ من یه پسرم... . . ژانر: کمدی.فلاف.رومنس.اسمات . کاپل: کوکمین.تهگی . . ❤mini stories❤