__خیلیییی خببببب بسهههه دیگهههه...بسههههه نگهدارررر این ویلچر بی صاحابووو
با دادی که زد جیمین اون آژیر کشیدنشو تموم کرد و یونگی نگاهی به پشت سرشون انداخت و تهیونگ پایین گذاشت__هوووف...لعنت بهتون بیاد اگه میگرفتنمون از کجا خسارت اون بار به اون بزرگی رو میدادم...
جیمین از روو پاهای جونگکوک بلند شد و نگاهی به تهیونگ کرد که با اخم به یونگی خیره بود
__چرا براش توضیح نمیدی که به اون دخترا نگاه نمیکردی هیونگ...__اهههه بسهههه گفتم...
جونگکوک کلافه و خسته دستی به موهاش کشید
__ببینم شما که اومدین سئول بلاخره یه خونه ای چیزی گرفتین دیگه...تو خیابون که نمیخواستین بمونین...
یونگی دستی به کمرش زد و از تهیونگ یکم فاصله گرفت
__اره یه اپارتمان خریدم ...__خیلی خب...یه تاکسی بگیر و برین...منو جیمینم میریم خونه ی من...
تهیونگ خندید
__ههه من این پاستیل خرو از توو جوب پیدا نکردم که با پیدا شونت و یکم اهوو ناله کردنت و دوستت دارم عاشقتم بندازمش توو بغل تووو...اوکی؟؟؟بیا اینجا ببینم جیمین...جیمین نگاهی به یونگی هیونگش و عشق سابق تازه پیدا شدش انداخت و مطیعانه رفت توو بغل تهیونگ...
__منو جیمین میریم اپارتمانموون و تو و این گربه ی خیانت کار هر جا خواستین میتونین برین...مثلااا جهنممممم
__یااا کیم تهیونگگگگگ
__جیمییییین
__ببخشید اقای رییس ولی من دوستمو به عشقم نمیفروشم...
جونگکوک توو اون لحظه توانایی اینو داشت که پاشه بره وسط خیابون و تا میتونه از دست اینا داد بزنه...
اما باید خودش رو کنترل میکرد
__خیلیییی خببب...میریم خونه ی من...ولی باید قوللل بدیننن اونجا رو اتیش نزنینننتهیونگ چشم غره ای بهش رفت
__یبار خونتو اتیش زدم بس بود
__چیی؟؟؟
یونگی پرید وسط
__هیچییی بابا بیایین بریم از کجا معلوم که دنبالمون نباشن هنوز...من میرمماشینو بیارم...همینجا وایسین...
با دور شدن یونگی...تهیونگ نگاهی به جیمین کرد که انگشتش توو دهنش بود
__به نظر خودت واقعا دیدار دوبارتون مسخره و خنده دار نبود؟؟؟
__ها؟؟__چطور انقدر راحت بخشیدیش اخه؟؟؟
جیمین نگاهی به جونگکوک انداخت که بهش خیره بود
__خب دوستش دارم...خودتممیدونی ...چیکار میکردم؟؟؟اینم میگه دوستم داره...من همینو میخواستم تاتا...
__یادت رفت چه ابروریزی درست شد توو رستورانش؟؟؟
__اره ولی میبینی که گفت پشیمونه...و دنبالم میگشته...__اها پس چرا پیداتتت نکردههه؟؟کافی بود یه خرابکاری که توو اخبار نشون میدادو دنبال کنه...
__اهمممم
با سرفه ی جونگکوک هر دو سمتش برگشتن
__من اینجامااا...
__چیشده اقای رییس دسشویی دارین؟؟
__نه جیمیناه...منو جونگکوک صدا بزن...
با سرخ شدن لپاش که هم برای سرما بود هم خجالت دل اقای رییس برای بار میلیونیوم ضعف رفت
__بیا اینجا...
دستشو کشید و دوباره توو بغل خودش نشوندتش و عطر بدنشو که ترکیبی از بوی بستنی و شکلات و ابنبات لیمویی بود نفس کشید...
YOU ARE READING
She is a he 2
Fanfictionshe is a he 2 . . فصل دوم . . خلاصه: من یه پسرم...یه پسر گیج...مهربون...سر به هوا...به قول تاتا پاستیل... دلم برات تنگ شده اقای رییس...تو چی؟ من یه پسرم... . . ژانر: کمدی.فلاف.رومنس.اسمات . کاپل: کوکمین.تهگی . . ❤mini stories❤