part 8

2.8K 642 141
                                    

نگاهی به صورتش کرد... سیب زمینی که دستش بود رو روی لکه سسی که روی صورت جونگکوک ریخته بود مالید و خورد...بقیه ی اون لکه رو با انگشت تفیش پاک کرد که خوب تمیز بشه...

گازی به همبرگرش زد که چند تیکه نون و کاهو توو موهای جونگکوک افتاد...بله...یه پسر بالا سر اون بیمار با چنتا خراشششش سطحی نشسته بود و همبرگر و سیب زمینی میخورد ...قورت دادن غذا با داشتن بغض سخت بود‌‌‌‌‌‌...ولی شکم گرسنه ی جیمین این چیزا حالیش نمیشد...با دهن پر سمت تهیونگ برگشت
__نوم...چرا...بیدار نمیشه...ووم...

تهیونگ بیخیال به نی نوشابه اش مک زد
__چه میدونم...شاید مرده.‌..
__هییییع...نخیرم...این دستگاهه هنوز بیب بیب میکنه...هر وقت بییییییییب کرد میمیره...

با صدا هایی که میشنید.‌‌..اخمی کرد..بوی غذا توو بینیش پیچید‌‌‌‌‌...نمیدونست کجاست‌‌‌‌‌‌‌...یه چیز خیلی سرد روو سینه اش بود...
جیمین لیوان نوشابشو از روو سینه جونگکوک برداشت و یکم خورد که با دیدن اخم جونگکوک حرکت دستش سریع از جاش پرید
__اقای رییس داره بیدار میشه.‌..
تهیونگ با حرفش بلند شد
__خب تند تند بخور تا پرستارو خبر کنم‌‌...

تند تند به همبرگرش گاز میزد و با چشمای گرد براق به جونگکوک خیره شد که پلکاشو باز کرد و با اخم نگاهش میکرد‌‌‌‌...
__هیی...نوم...اقای...رییس نوم...عصبانیه ازم...
__هی جونگکوک شی.‌‌..منو ببین...منو میشناسی؟
نمیتونست نگاهشو ازون پسر مو طلایی که تند تند یه چیزی میخورد بگیره...جیمین بود‌‌...
تهیونگ کلافه ته همبرگر جیمینو از دستش گرفت و همرو توو پاکت انداخت و پرت کرد زیر تخت...
و اون دکمه رو زد...چند لحظه بعد پرستار برای معاینه اش اومد...
__جونگکوک شی حالت خوبه؟؟سردرد یا سرگیجه نداری؟؟

پرستار یکم خم شد و با دیدن اون خرده های نون و کاهو روو موهاش نگاهی به جیمین و تهیونگ کرد و اونارو از روو موهاش برداشت...
__جی...جیمین...
جیمین سریع جلو رفت
__منو میگه...من جیمینم...
پرستار نگاهی بهش انداخت
__نسبتتون؟؟

جیمین یکم فکر کرد و سریع گفت
__دوست پسرشم...

چشمای پرستاره گرد شد و بعد از معاینه و چک کردن سرمش بیرون رفت...
و جونگکوک هنوز محو اون پشمک موزی...
دستشو سمتش گرفت و با حس سرمای دست های کوچولوش نفس عمیقی کشید
__اه خدای من...خودتی...
لبخندی روی لبای قلوه ای سسیش نشست
__اقای رییس...حالتون خوبه...
با شنیدن اون کلمه و لحن لطیفش لبخند بزرگی زد
__خوبم عزیزم...خوبم...

تهیونگ ابرویی بالا انداخت و سمتش خم شد
__هی ...منو ببین از ما شکایت نمیکنیا...به پلیس میگی تقصیر خودت بود...من نمیزارم گربه ام بیفته زندان...
__یاا تاتا الان حالش خوب نیست...
__بزار ببینم...شما زدین به من
__نخیرم تو خوردی به ما...

جیمین اهی کشید
__هر دومون خوردیم بهم بحث نکنید...
جونگکوک سعی کرد بشینه...که جیمین و تهیونگ هر دو کمکش کردن...
جیمینو سمت خودش کشید و توو یه حرکت بغلش کرد و عطرشو بو کشید
__یااا یااا گروگانش نگیرررر...

She is a he 2Where stories live. Discover now