از وقتی که بکهیون به اتاق خوابگاه لوهان و کیونگسو رفته بود یه هفته شده بود، اما امگا هنوز برای روبرو شدن با دوستش آماده نبود. اون هنوز اونقدر عصبانی بود که فقط یه اشاره به اسم اون عصبیش میکرد. از طرف دیگه، چانیول تصمیم گرفت که التماس کردن از بکهیون رو تموم کنه و سعی کرد که بفهمه که دومی به زمان برای فکر کردن نیاز داره پس اون آزادی که نیاز داشت رو بهش داد.
به شکل شگفت انگیزی اون دو خیلی خوب عمل میکردن درحالی که از هم دور بودن. دوتاشون بالاخره آزاد بودن که هرچیزی که میخوان رو انجام بدن. پس این چیز خوبی بود که اونها اجازه دادن دیگری بره؟ خب، صادقانه، هر دو این فکر رو میکردن. شاید چیزها اینجوری بهتر بشن.
بکهیون کمدش رو باز کرد و چیز هایی که برای کلاس بعدشون نیاز داشت رو جمع کرد. اون یه نگاه به کمد چانیول انداخت و قبل از اینکه کمد خودش رو ببنده آه آرومی کشید. اون از وقتی که پسر بلند تر التماس کردن رو متوقف کرده بود شروع به دلتنگش شدن کرده بود. اون بالاخره باید تصمیم میگرفت که باهاش حرف بزنه و اجازه بده اون طرفش رو توضیح بده. همه چیز تقصیر اون بود؟
بکهیون اخم کرد و مشت هاش رو دور بندهای کیفش گره کرد. اون قربانی بود پس هیچی تقصیر اون نبود. اون میدونست میتونه چانیول رو ببخشه اگه فقط اون درباره ی هیتش دروغ گفته باشه اما آوردن یه آلفا به اتاقشون فقط برای کمک بهش توی گرفتن این؟ (راضی کردنش توی هیت) این چیزی بود که هرگز نمیتونست ببخشه. هرچند باید اعتراف کنه که عطر آلفای اون شب بهش حس راحتی میداد و خیلی براش آشنا بود، اون فقط یادش نمیومد کجا اون عطر رو بو کرده.
"به چی فکر میکنی؟"
لوهان قطار افکار بکهیون رو متوقف کرد و دومی توی سرش شوکه شد.
"هیچی . فقط ... چیزهای مدرسه." بکهیون دروغ گفت و قبل از اینکه راه بره کیفش رو روی پشتش ثابت کرد اما اون ناگهان ایستاد وقتی یه چهره ی خیلی آشنا رو که دلش خیلی براش تنگ شده بود رو دید که از کلاسش بیرون میاد.
اما اون امروز خیلی متفاوت به نظر میومد.
موهای دمده ی پریشون قدیمیش الان یه استایل مرتب داشت و یه دست به عقب برگشته بود، که صورتش رو از قبل روشن تر نشون میداد و اون گیتار قدیمیش رو نگه داشته بود، بکهیون فکر میکرد اون چیز تا ابد قراره بی استفاده توی اتاقشون بمونه. اون نمیتونست باور کنه فقط توی یه هفته، چانیول میتونست به این سرعت و اینطوری عوض بشه و درحقیقت اینکه بخاطر نبودن بکهیون دور و برش اینجوری شده باشه یکم امگا رو اذیت میکرد.
لوهان و کیونگسو از ایستادن ناگهانی بکهیون گیج شده بودن و جایی که اون نگاه میکرد رو دنبال کردن.
"اون کیه؟" کیونگسو پرسید، به بازوی بکهیون سقلمه ای زد.
"صبر کن، بهم نگو اون دوست پسرته با جوری که بهش نگاه میکنی قضاوت میکنم." لوهان گفت.
"اون دوست پسرم نیست و همچنین اون یه آلفا نیست. اون یه بتائه و هم اتاقیمه." بکهیون جواب داد و لوهان از شوک به نفس نفس افتاد.
"خب لعنت ، اون یه بتای خوش قیافه است . این خیلی کمیابه که یه بتا همچین فیزیکی داشته باشه ، میدونی . من شرط میبندم اون میتونه کلی امگا رو هم جذب کنه ،" لوهان خندید. "فکر میکنی بتونی، میدونی، منو به دوستت معرفی کنی؟"
"هیچ شانسی نیست!" بکهیون غرید و لوهان فقط در دفاع خندید.
"باشه، باشه، لازم نیس درباره اش عصبانی بشی. به هرحال ما جور نمیشیم، منظورم اینه که من یه امگام و اون فقط یه بتائه، این کار نمیکنه."
بکهیون چشم هاش رو تاب داد، اون همین الانش هم از شنیدن این مزخرفات "امگاها فقط برای آلفاها هستن" خسته شده بود. اون به جایی که چانیول ایستاده بود نگاه کرد، اون تعجب کرده بود که چرا پسر بلندتر فقط اونجا ایستاده مثل اینکه منتظر کسیه. به طرز عجیبی، قلب بکهیون شروع به با سرعت زدن کرد. این میتونست بخاطر این باشه که چانیول منتظر اونه؟ این معنی رو میده که پسر بلندتر واقعا هنوز بهش اهمیت میده؟
بکهیون میخواست فقط سمت چانیول بدوه و اون رو سفت بغل کنه، بهش بگه که واقعا چقدر دل تنگش بوده اما همه این ها وقتی یه زن از همون کلاس بیرون اومد و نزدیک چانیول اومد، داغون شد.
لوهان از شوک نفس نفس زد و پشت بکهیون مخفی شد. "اوه نه! اون با هیونا چی کار داره؟" ابرو های بکهیون با گیجی از اسم جدیدی که گفته شده بود گره خورد.
"هیونا ؟ کی هست ؟" بکهیون پرسید و کیونگسو ناگهان از پشت سرشون قدم برداشت.
"کیم هیونا، اون یه بتائه. خب، یه شایعه توی کل دانشگاه درباره اش پخش شده. ارشد ها میگن که هیونا دوست داره مرد هارو قربانی کنه، میخواد اون یه آلفا باشه یا بتا، با دارو دادن بهشون برای لذت های جنسی. اون دوست داره اونها قدبلند، جذاب و خنگ باشن پس من فکر میکنم هدف بعدی دوستته." کیونگسو توضیح داد.
"چانیول خنگ نیست. من اینو میدونم." بکهیون دفاع کرد اما نمیتونست انکار کنه که هنوز برای دوستش نگران بود.
"ولی این بهترین چیزه اگه ما بهش هشدار بدیم! ما اون نوع از بیماری که اون دختر داره رو نمیدونیم!" لوهان با انزجار تمام گفت.
'پارک چانیول ، جدا، یهویی چی شدی؟'
YOU ARE READING
Sweet lies (Persian translate)
Fanfiction❄Name: Sweet lies 🌨Couple:chanbaek(main) kaisoo, hunhan, sulay, taoris, xiuchen 🌊Genre: omegaverse, action, romance, universical ☃Writer: baekyeolshiper_28 🌬translator: #fatemeas 🌫Teaser: بکهیون یه امگاست که خیلی از آلفاها متنفره و چانیول آلفای...