پارک چانیول یه ارشد ۲۳ ساله و شاگرد اول دانشگاه ملی سئوله، اما اون نمیخواد که درباره ی این چیزا لاف بزنه به خاطر اینکه میخواست یه آدم کمتر شناخته شده توی دانشگاه باشه. میپرسین چرا؟ به خاطر اینکه اون فقط یه بتائه یه بتا توی نگاه همه.
از وقتی که بتاها فقط آدم های معمولی توی مجموعه ان با اونها خیلی سطح پایین و بی ادبانه رفتار میشه، چون اونها توانایی های منحصر به فردی که آلفاها و امگاها دارن رو ندارن. اونها با اسم شکاف طبیعت برچسب زده شدن و گفته شده که اونها اصلا نباید به وجود می اومدن. اما چانیول فکر میکنه این احمقانه ترین نوع عقیده ی ممکنه.
این واضحه که آلفاها و امگاها، کسایی که خودشون رو بالا تصور میکنن اهمیت بتاهارو نفهمن.
هرچند صادقانه این برای چانیول سخته که هرروز مورد بدرفتاری قرار بگیره اما حداقل توی چشم بکهیون اون باحال ترین بتاییه ک جهان تا ابد به خودش دیده. اون درواقع با این قضیه خوشحاله.
بیون بکهیون یه دانشجوی جدید ۲۰ ساله ی دانشگاه ملی سئوله که از دبیرستان دوست چانیوله.
بعد از فارغ التحصیلی بکهیون از دبیرستان، اون با خوشحالی به پسر بلندتر خبر داد که اون هم به دانشگاه یکسانی با اون میره، اما به جای خوشحال بودن برای امگا واکنش چانیول چیز دیگه ای بود.
چرا؟ خب یکی از بهونه های کوچیکش درباره ی بتا بودن چانیوله اما این دلیل اصلی اینکه چرا اون خودش رو ناشناس نگه میداره نیست. این اونقدرام که فکر میکنین ساده نیست.
مشکل اینه که که الان اونها هردو توی یه دانشکده از یه دانشگاه ان. این یعنی چانیول حتی بیشتر از همیشه با بکهیون زمان میگذرونه. که صادقانه اون رو میترسونه.
دلیل واقعی اینکه چرا اون خودش رو ناشناس نگه میداره دروغیه که ۴ سال پیش به بکهیون گفت.
چانیول هیچ وقت توی دروغ گفتن خوب نبود اون درباره ی این میدونه، اما چطوری تونسته یه دروغ رو برای بیشتر از ۴ سال مخفی کنه؟
این بخاطر اینه که بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان چانیول و بکهیون دیگه همدیگه رو ندیدن اما ارتباطشون رو با تکست و تماس تلفنی نگه داشتن.
اما الان همه چیز تغییر کرد. چانیول الان نمیتونه پنهان کنه. اگه اون گند بزنه اون ممکنه دوستیش با بکهیون رو از دست بده و این ترسناک ترین چیز برای اونه.
اون نمیخواد بکهیون رو از دست بده.
چانیول دستش رو مشت کرد و قوطی کولایی که توی دستش بود رو مچاله کرد. بکهیون با نگرانی بهش نگاه کرد.
"یولی خوبی؟" بکهیون پرسید، درحال نگاه کردن به قوطی بیچاره ی توی دستای دوستش با صدا زدن پسر بلندتر با لقبش تلاش کرد.
چانیول میدونست که بکهیون فقط وقت هایی که اذیت میشه ازش استفاده میکنه پس بعد از اینکه درک کرد درحال چه کاری بود سریع قوطی رو توی سطل آشغال نزدیکش انداخت و خندید. "آره، من فقط درباره ی تکالیف و این چیزا فکر می کردم.
"تکالیفت واقعا اینقدر باعث استرست میشه؟ من میتونم کمکت کنم." بکهیون با لبخند پیشنهاد داد و غذا خوردنش رو ادامه داد.
پسر بلندتر خندید و موهاش رو بهم ریخت " تو فکرمیکنی یه تازه وارد میتونه بهم کمک کنه؟"
بکهیون اخم کرد و زبونش رو بیرون آورد. "تو فکر میکنی من نمیتونم انجامش بدم؟ دانش یه آدم نمیتونه با مدرک و درجه اش اندازه گیری بشه حتی یه دانشجوی شاگرد اول مثل تو هم میتونه اشتباه کنه.
چانیول خندید و با لبخند غمگین روی لبش به دوستش نگاه کرد. "حق با اونه، حتی عاقل ترین آدم دنیا هم میتونه اشتباه کنه." چانیول فکر کرد.
اون و بکهیون از دبیرستان دوست های نزدیکی ان و یه رابطه ی متفاوت دارند. محافظه کاری چانیول از زمانی که بکهیون بهش اعتماد کرده بود بیشتر شده بود.
یه دلیل دیگه که نمیتونست اجازه بده بکهیون با گرگ دیگه ای هم اتاقی بشه.

KAMU SEDANG MEMBACA
Sweet lies (Persian translate)
Fiksi Penggemar❄Name: Sweet lies 🌨Couple:chanbaek(main) kaisoo, hunhan, sulay, taoris, xiuchen 🌊Genre: omegaverse, action, romance, universical ☃Writer: baekyeolshiper_28 🌬translator: #fatemeas 🌫Teaser: بکهیون یه امگاست که خیلی از آلفاها متنفره و چانیول آلفای...