مقر اکسو
سوهو جلوی یه در فولادی ایستاد و انگشت شستش رو روی اسکنر گذاشت و رمز رو وارد کرد.
"دسترسی تایید شد، سوهو. خوش اومدی."
یه صدای کامپیوتری ضبط شده اعلام کرد و در فولادی باز شد که دانشجوهایی که پشت لیدر بودن رو از جا پروند.
سوهو داخل رفت و اسلحه هاش رو روی میز فولادی که دقیقا وسط اتاق کوچیک بود، گذاشت. "بیاین تو بچه ها. خجالت نکشین و راحت اطراف رو نگاه کنین." در حالی که اون ها رو که با ترس به اطراف نگاه میکردن رو تماشا میکرد با یه خنده ی نرم گفت.
کل اتاق با فولاد خالص و چراغ های سفید و آبی طراحی شده بود، که اتاق رو روشن میکرد.
انواع مختلف سلاح و زره روی دیوار بود که هر کدوم با یه شیشه یه زخیم محافظت شده بودن.
سهون با انگشت هاش به دیوار ضربه زد تا ببینه فولاد خالصه یا نه. "خب، شماها اینجا چی کار میکنین؟ آدم هارو میکشین؟ جنایت کارین؟"
سوهو از ته دل خندید و آدم هاش رو نزدیکش جمع کرد. "ما آدم های خوبی هستیم به خاطر همین هرکسی رو نمیکشیم، خیلی از اونها رو میندازیم پشت میله های زندان. میله هایی با امنیت خیلی بالا،" لیدر خندید. "اول از همه، من سوهو ام، لیدر آلفای سازمان ای ایکس* از دیدنتون خوشحالم بچه ها." آلفا لبخند زد و دستش رو جلوی دانشجوها دراز کرد.
اگرچه اونها هنوز گیج بودن اما خوش آمد گویی رو قبول کردن. "من نمیدونم دانشجوهایی مثل شما میفهمن یا نه اما این گروه به خاطر چندتا دلیل ساخته شده،" سوهو درحالی که دست هاش رو توی هم قفل میکرد گفت. "یکیش به خاطر دولته."
سهون درحالی که سرش رو به اطراف میچرخوند پلک زد و سعی کرد دلیل رو بفهمه. سوهو نیشخند زد و دور میز راه رفت.
"فاسد و ستمگر، این چیزیه که شما درباره ی دولت فکر میکنین. هرکسی که توی بالاترین موقعیت قرار میگیره تمایل دارن بعد از کسب مقام کارشون رو فراموش کنن، پس ما برای انجام کار اونها اینجاییم،" سوهو توضیح داد."آدم هایی مثل ییفان از همه جای دنیا با دولت رابطه دارن، فکر میکنین کی آدم هایی مثل اون رو دستگیر میکنه؟ هیچکس. خیلی ناامید کننده است."
"به خاطر همین سوهو هیونگ این گروه رو ساخت چون فکر و هدف همه ما شبیه همه. و دو دلیل وجود داره که اسم گروه اکسو انتخاب شده. همونطور که می بینین ، اگه پیشوند ای ایکس را به هر کلمه ای اضافه کنین، باعث میشه کلمه بزرگتر و شدیدتر به نظر برسه که به عملکرد ما ربط داره و دومی اجرای اونه." "عملکرد و اجرای شدید ، هدف سازمان ای ایکس است." جونگین اضافه کرد.
"فوق العاده." سهون گفت و باعث شد همه به جز یه نفر بخندن.
"اگه دولت بفهمه شما دارین چی کار میکنین چی؟" چانیول پرسید.
"من درباره اش خیلی دودلم. همونطور که دوستت گفت ما فوق العاده ایم، من بهترین مرد ها رو از کره و چین استخدام کردم، بزار اونهارو به همتون معرفی کنم،" سوهو لبخند زد و دست هاش رو دور شونه های جونگین انداخت. "شما جونگین رو دیدین اما اینجا ما کای صداش میکنیم، اون مسئول کامپیوتر هاست. من اون رو داخل مقر نگه میدارم چون خارج از اینجا بهش اعتماد ندارم. اون خیلی جلب توجه میکنه. اون مثل من یه آلفائه اما یه خوش شانس." جونگین از جمله های سوهو خندید.
"من خوش شانس نیستم پیرمرد. این تقصیر من نیست که اینقد هات و خوش قیافه به دنیا اومدم." جونگین تلافی کرد.
سهون و لوهان شوکه شدن وقتی ناگهان یه خنده ی نرم از پشت سرشون شنیدن و چرخیدن و کیونگسو رو که دهنش رو پوشونده بود تا لبخند روی لب هاش رو مخفی کنه، رو دیدن. "عجیبه. اولین باره اون رو اینطوری میبینم." لوهان گفت و لرزید.
کیونگسو این تعریف جونگین برای توصیف خودش رو شنیده بود و خاطره اش باعث خنده اش شده بود.
"من و جونگین از زمان دبیرستان هم کلاسی و دوست بودیم،" سهون گفت. "من واقعا از دیدنش اینجا و کار کردنش پشت کامپیوتر درحالی که قبلا حتی بلد نبود از اینستاگرام استفاده کنه واقعا شوکه شدم." اون با یادآوری اینکه چطور جونگین همیشه کپشنش رو توی جایگاه کامنت ها میزاشت، خندید.
"اون هنوزم نمیدونه چطور درست استفاده کنه اما بیرون از منطقه ی اینستاگرام اون بهترینه،" سوهو خندید و دست هاش رو به هم زد. "بگذریم. با شجاع ترین امگاهای گروه آشنا بشین، لی و تائو. اونها اهل چینن و مسئول اسلحه ها و تجهیزات امنیتی ان. هر چیزی که اینجا میبینین،اونا همه اش رو مدیریتش میکنن پس خیلی مراقب باشین که چیزی رو نشکونین وگرنه با مهارت های رزمی تائو روبرو میشین." سوهو با یه چشمک به لی گفت و به بازوی تائو ضربه زد. تائو مفصل هاش رو شکوند گردنش رو به چپ و راست خم کرد.
"یه سوسک روی پاته!" جونگین درحالی که به کفش های تائو اشاره میکرد جیغ کشید. تائو بالا پرید و درحالی که به گردن لی آویزون شده بود شروع به حیغ کشیدن کرد.
"آهههه! لی هیونگ! بکشش! بکشش!" تائو گریه کرد درحالی که جونگین از شدت خنده روی زمین به خودش میپیچید. لی درحالی که تلاش میکرد پسر جوونتر رو از خودش دور کنه و به زبون ماندارین متقاعدش کنه که هیچ سوسکی نیست صورتش توی هم جمع شده بود.
چهار دانشجو با حالت ناباوری توی صورتشون با صحنه ی کمیاب روبروشون نگاه میکردن. "هنرهای رزمی، ها؟" سهون گفت.
"خیلی خب! کافیه!" سوهو درحالی که تائو رو از لی جدا میکرد، صداش رو بالا برد. "تائو هیچ سوسک یا حشره ی موزی دیگه ای نمیتونه وارد مقر بشه اوکی؟ من به خاطر این آشفتگی متاسفم،" سوهو عذر خواهی کرد. "تائو فقط... واقعا مشتاقه."
چانیول اخم کرد. "فکر میکنین بتونم برای بکهیون به آدم هات اعتماد کنم؟ چون فکر نمیکنم. ما حتی نمیدونم اون روانی بکهیون رو کجا برده!" آلفا درحالی که بازوش رو به بیرون نشونه میگرفت با صدای عصبانی گفت.
"نگران نباش، من بتاهای قابل اعتمادم چن و شیومین رو دارم که دنبالشن. اونها باهوش ترین افسر ها و جاسوس هایین که میشناسم." سوهو گفت و و بعد از جدا کردن موفقیت آمیزانه ی تائو از لی از راحتی آه کشید.
"بهترین، حتما. اینکه وسط ماموریت چرت بزنی باعث میشه بهترین باشی."
"چانیول." لوهان آروم گفت.
"من فقط نمیتونم همینجا بشینم و منتظر بمونم! من باید برم اونجا و بکهیون رو نجات بدم." چانیول محکم گفت.
"کی چیزی درباره ی نشستن و صبر کردن گفت؟" سوهو با یه پوزخند گفت و چرخید و مشتش رو روی دکمه ی بزرگ قرمزی که روی دیوار بود زد. صدای هیس مانندی اومد و ناگهان یه در توی دیوار باز شد، یه مه غلیظ بیرون اومد و مثل آب روی زمین جاری شد.
به محض باز شدن در، سوهو داخل رفت و به بقیه اشاره کرد تا دنبالش کنن.
با پا گذاشتن سوهو روی زمین کل اتاق اتوماتیک روشن شد و دانشجوها یه بار دیگه از چیزایی که میدیدن، همه اش توی یه روز، شوکه بودن. بزرگتر بود. هرچند مقر از بیرون خوب نبود ولی از داخل ده برابر بهتر بود.
هرچیزی که داخل بود گرون و لاکچری به نظر میرسید از زمین که مثل مروارید میدرخشید تا دیوار ها که با طلا و چیزهای درخشانی طراحی شده بودن و یه لوستر طلایی که از وسط سقف آویزون بود.
درست وسط اتاق بزرگ یه پله بود که با فرش قرمز پوشیده شده بود که به طبقه ی دوم وصل میشد و همچنین با نرده های طلایی تزئین شده بود.
توی طبقه ی همکف اسلحه های بیشتری قرار داشت که توی پایه های شیشه ای محافظت شده بودن. سلاح ها خیلی بزرگتر و قوی تر از اونهایی بودن که بیرون قرار داشتن. گوشه ی سمت چپ، ده تا موتور سیکلت سیاه درحالی که یه ماشین گرون قیمت وسطشون بود پارک شده بودن در گوشه ی سمت راست چهار اتاق دیده میشد.
"این فقط یه مخفی گاه ساده نیس. این یه کاخ لعنت شده است!" لوهان توضیح داد و گردنش رو که از به اطراف نگاه کردن خسته شده بود، ماساژ داد.
"این فقط یه مخفی گاه نیست، درست میگی. اینجا همچنین جاییه که ما زندگی میکنیم. اتاق ها و وسایل ضروریمون توی طبقه ی دومه، طبقه ی همکف برای تجهیزاتیه که برای کارمون نیاز داریم." سوهو توضیح داد و راه رو به سمت آخرین در سمت راست نشون داد. وقتی در باز شد، چراغ ها اتوماتیک روشن شدن و همه رو به جز جونگین که مستقیم به سمت در کناری میرفت رو به داخل دعوت کرد.
"جونگین کجا رفت؟" سهون پرسید.
"البته که اتاق کامپیوتر. همگی این اتاق اسلحه است." سوهو گفت درحالی که لی و تائو شروع به باز کردن کشوهای فلزی کردن و چند اسلحه و تفنگ با کالیبرها و اندازه های مختلف بیرون آوردن و روی میز قرار دادن.
چشم های لوهان از دیدن سلاح های خطرناک گشاد شد و از بازوی کیونگسو آویزون شد. "چرا اینارو بهمون نشون میدین؟"
"محافظت. حداقل یه سلاح برای استفاده داشته باشین. اینکه اماده باشین بهتر از تاسف خوردنه،" سوهو گفت و یه رایفل به چانیول داد. "اگه میخواین بکهیون رو نجات بدین، با دست خالی نمیتونین. شما نمیخواین قبل از نجات دادنش بمیرین، درسته؟"
چانیول با چشم های جدی به سوهو نگاه کرد و بدون درنگ رایفل رو گرفت.
"من واقعا متاسفم که ییفان بکهیون رو گرفته. اما من مطمئن میشم که اون رو سالم برگردونیم." لیدر اطمینان داد و چانیول فقط در جواب سر تکون داد.
"ما اجازه داریم که ازشون استفاده کنیم؟ ما فقط دانشجویبم،" کیونگسو گفت. "و شما برای این به جواز احتیاج دارین."
"ما جواز دار.."
"اما ما نداریم." کیونگسو گفت و حرف سوهو رو قطع کرد.
سوهو خندید و سر تکون داد. "درست میگی اما اگه دشمنتون عادلانه بازی نمیکنه شماهم باید مثل اون عمل کنین وگرنه میبازین. این همه اش درباره ی قوانین نیست، این درباره ی استراتژیه."
لی جلیقه های ضد گلوله رو برداشت و روی میز گذاشت. "یکی از بهترین محافظت کننده ها. جلیقه ی سطح سه که از لایه های فولاد زخیم و خالص ساخته شده. یکم سنگینه اما بهتره ازش استفاده کنین. خیلی وقت ها کار میکنه." امگا با یه لبخند که چال گونه ی پرستیدنی اش رو نشون میداد، گفت.
سهون و چانیول به هم نگاه کردن و به نشونه ی موافقت برای انجام کاری که باید انجام بدن برای خودشون سر تکون دادن. "خیلی خب، این تفنگ ها و ابزار های محافظت واقعا باحالن، هیچ شکی درموردش نیست ما کمک میکنیم اما من یه چیزی دارم که ازتون بخوام." سهون گفت.
"چی؟" سوهو پرسید و دست هاش رو جلوی سینه اش چلیپای کرد.
"من و چانیول و هیونگ میریم اما میخوام دوتا امگایی که همراهمونن اینجا بمونن." سهون گفت و لوهان سریع به بازوش چنگ زد.
"اما ما میخوایم کمک کنیم! ماهم دوست های بکهیونیم." لوهان با ابروهایی که توی هم کشیده بود، گفت.
"میدونم اما امنیتتون برامون مهمه. اگه اینجا با جونگین بمونین بهتره،" سهون گفت و دست هاش رو روی گونه های لوهان گذاشت. "من نمیخوام که آسیب ببینی لوهان، و میدونم کریس برای آسیب زدن به هیچکدومتون درنگ نمیکنه. من نمیخوام این اتفاق بیوفته."
صورت لوهان یه حالت ناراحت گرفت اما فهمید که چقدر آلفاها بهشون اهمیت میدن. "پس قول بده مراقب خودت هستی و زنده برمیگردی. اگه اتفاق بدی برات بیوفته نمیبخشمت، قسم میخورم!"
سهون شیرین خندید و سر تکون داد. "مواظب خودمون هستیم، قول میدم، و بکهیون رو سالم برمیگردونیم." آلفا لبخند زد و یه بوسه روی پیشونی بکهیون کاشت. "مطمئن شین که این دوتا امگا توی امنیت ان. این تنها چیزیه که ازتون میخوام." سهون درحالی که با جدیت تمام به سوهو نگاه میکرد گفت.
لیدر سرتکون داد و به تائو و لی اشاره کرد تا به دو آلفا کمک کنن لوازم ایمنیشون رو بپوشن. "من درباره اش اطمینان میدم."
دو امگا تصمیم گرفتن تا توی اتاق کامپیوتر با جونگین بمونن پس چانیول و سهون رو توی اتاق اسلحه تنها گذاشتن.
با کمک اون دو امگای چینی شروع به پوشیدن جلیقه های ضد گلوله کردن درحالی که تائو داشت دلیل پوشیدن کت سیاه روی اون رو توضیح میداد. "خب این کت هاچند تا چیز دارن دستگاه ردیاب، یه دوربین و یه فرستنده صوتی که مثل چشم و گوش کای عمل میکنه. به هر کدومتون یکی میدیم تا اگه از هم جدا شدیم در ارتباط باشیم."
سهون سر تکون داد و چانیول به آرومی به سینه اش ضربه زد. "لیدر صدامون میکنه."
دو آلفا از اتاق اسلحه خارج شدن و به طرف سوهو که به یکی از موتور ها تکیه زده بود رفتن. "شما بچه ها میدونین چطوری برونینش؟"
"آره؟" سهون یکم نامطمئن جواب داد.
سوهو لبخند زد و صاف ایستاد. "یکیشو بردار." درحالی که با دستش سمت موتوها اشاره میکرد، گفت.
"باحاله." سهون خندید و نزدیک ترین موتور رو برداشت.
چانیول اونی که سوهو بهش تکیه داده بود رو برداشت و درحالی که فقط به یه چیز فکر میکرد بهش دست زد. اون بالاخره داشت میرفت پیش بکهیون و نجاتش میداد. سوهو بهشون ویژگی های مهم و اساسی وسیله رو یاد داد و اون دو به حدی سریع یاد گرفتن که لیدر تحت تاثییر قرار گرفته بود. "این یکی از مهم ترین چیز هاست. حتی فکرشم نکنین به یکی از موتور های گرونم آسیب برسونین، خیلی گرونن، قسم میخورم! حتی آدم های خودمم اجازه ندارن بهشون آسیب بزنن پس احتیاط کنین."
"مشکلی نیست هیونگ. آه اشکالی نداره که اینجوری صدات کنم؟" سهون گفت درحالی که شستش رو بالا گرفته بود.
"البته، شما دیگه برام غریبه نیستین. ما داریم باهم کار میکنیم پس باهام راحت باشین،" سوهو با یه لبخند گفت. "حالا هر چی، این رابط هاتونه، بهش نیاز دارین."
دو آلفا دستگاه های کوچیک رو گرفتن و توی گوش هاشون گذاشتن.
چانیول یهویی روی یه سیگنال رفت و یه صدا رو از اون طرف خط شنید. سوهو هم روی همون سیگنال رفت و صدای چن رو شنید.
"الو؟ چن، چی شده؟" سوهو با ابروهایی که توی هم کشیده بود گفت.
"سوهو هیونگ، ما ماشین ییفان رو گم کردیم!"
"چی؟!" سوهو پرسید و با سر به سمت اتاق کامپیوتر رفت. مغز چانیول هشدار داد و میدونست دیگه نمیتونه بدون انجام کاری اینجا بمونه.
"فکر میکنی ردیاب بکهیون هنوز کار میکنه؟ شاید بتونیم ازش استفاده کنیم تا ردشو بزنیم."
"اوکی الان چکش میکنم." سوهو گفت و سریع داخل اتاق رفت و سهون دنبالش. چانیول همونجا ایستاد و به دنبال هر چیزی که براش مفید باشه گشت. چرخید و متوجه شد که چیزی که روبروشه دیوار نیست. یه در بالارو بود و سمت چپش سوییچ باز کردنش بود.
"کای، ردیاب بکهیون رو چک کن." سوهو درحالی که پشت کای ایستاده بود، دستور داد. آلفا سر تکون داد و سریع ردیابو مکان یابی کرد.
"هنوز حرکت میکنه. بکهیون احتمالا هنوز دارتش." کای گفت. سوهو به اسکرین زل زد. 'یه چیزی مشکوکه.'
"کای، من یه ارتباط با لوکیشن ردیاب احتیاج دارم، الان." چن از سمت دیگه ی خط گفت و آلفا سریع ایجاد کرد. کای کامپیوترش رو به نرم افزار موتور های شیومین و چن وصل کرد و وقتی اتصال با موفقیت برقرار شد، لوکیشن ردیاب روی اسکرین وسایلشون نمایان شد.
"گرفتیمش! ما دوباره دنبالش میکنیم." چن گفت، سوهو فورا صاف ایستاد.
"چن! خیلی سریع نباشه! حس میکنم یه تله است!" توی میکروفونش فریاد زد که صداش خیلی واضح از موتور شنیده شد.
"منظورت از تله چیه؟"
ناگهان یه صدای بلند از باز شدن یه در بزرگ از بیرون شنیدن. سهون و سوهو به همدیگه نگاه کردن. " چانیول هیونگه!" سهون گفت و هر دو از اتاق کامپیوتر بیرون دویدن.
وقتی به بیرون رسیدن، در باز شده بود و چانیول سوار ماشین بود و برای گرم شدن ماشین گاز رو میچرخوند.
آلفا سرش رو چرخوند و با جدیت به سهون و سوهو نگاه کرد، اجازه داد بفهمن که درباره ی تصمیمش برای رفتن جدیه.
"چانیول تنها اونجا نرو! خطرناکه!" سوهو داد زد اما چانیول اهمیتی نمیداد کریس چقدر خطرناکه. بکهیون توی خطر بود، اون دیگه نمیتونست به خودش اهمیت بده.
چانیول برای اخرین بار گاز داد و بدون اینکه پشتش رو نگاه کنه راه افتاد. سوهو داخل اتاق کامپیوتر برگشت و کای فورا به خاطر فراموش کردن محافظت از در عذر خواهی کرد. سوهو فقط سرش رو به نشونه ی مخالفت تکون داد، و گفت که این تقصیر اون نبوده.
"اما هیونگ، چرا فکر میکنی این یه تله است؟" کای پرسید.
"من ییفان رو خیلی میشناسم. اگه تصمیم گرفته بکهیون رو گروگان بگیره، اولین چیزی که انجام میده چک کردن قربانیه." سوهو توضیح داد و کای پلک زد.
"منظورت اینه که امکان داره اون درباره ی ردیاب فهمیده باشه؟"
سوهو سر تکون داد. "اون باید اون رو دور مینداخت، اما نگهش داشت. توی این موقعیت فقط دوتا امکان هست. یا ردیابو توی یه وسیله ی محرک دیگه گذاشته یا از عمد میخواد یه نفر دنبالش بره."
"چانیول هیونگ. من مطمینم اون میخواد چانیول هیونگ دنبالش بره." سهون با اطمینان گفت و دو آلفا بهش نگاه کردن. "کریس نشون داد که از بکهیون خوشش میاد و من فکر میکنم، فکر میکنم، کریس بکهیون رو برای خودش میخواد. چانیول هیونگ بهمون گفت که کریس بهش گفته برای برگردوندن چیزی که مال اونه برگشته، فکر میکنم درباره ی بکهیون حرف میزد و فکر میکنه چانیول هیونگ بزرگترین رقیبشه."
"برای داشتن بکهیون یکیشون باید بمیره." سوهو زمزمه کرد.
"کای، سریع به چن و شیومین وصل شو و بهشون بگو مراقب باشن. برای اطمینان، کریس میدونه ما دوباره دنبالشیم."
"کپی."
"سهون با من بیا. میریم دنبال چانیول." سهون سر تکون داد و دنبال سوهو از اتاق خارج شد. تائو و لی برای دستورات بعدی بیرون ایستاده بودن. "همگی گوش کنین، کریس یه دشمن جدید داره. اون دیگه مقابل ما نیست. این چانیوله و وظیفه ماست که ازشون محافظت کنیم و کریس رو دستگیر کنیم، زنده. الان بیاین حرکت کنیم!"
سریع دویدن و قبل از اینکه کلاهشون رو بپوشن روی موتور هاشون پریدن. سوهو پیش قدم شد و موتورش رو روشن کرد و راه رو به بیرون نشون داد و همه پشت سرش از در بیرون رفتن و در آروم بسته شد. صدای گاز موتور ها وقتی توی جاده حرکت میکردن سکوت سرد شب رو شکست.
سرعت سنج چانیول فقط بالا میرفت و هیچ برنامه ای برای توقف و پایین آوردن سرعتش نداشت. اون برای انجام این کار زمان نداشت، تا جایی که ممکنه باید زود میرسید اونجا. 'نگران نباش بک. من دارم میام پیشت. لطفا سالم باش.'
"کای، ردیاب چانیول رو چک کن!" سوهو توی میکروفونش به حدی فریاد زد که صداش واضح از بین اون باد سنگین دورشون رد بشه.
کای فورا ردیاب چانیول رو مکان یابی کرد. "خیلی سریع حرکت میکنه! تقریبا به جایی که بکهیون هست نزدیکه. باید تندتر برین!"
سوهو ناله ای کرد و سعی کرد به ارتباط دهنده ی چانیول وصل بشه. "لعنت! اون باید آروم تر بره! این دقیقا چیزیه که ییفان میخواد."
چانیول سیگنالش رو تنظیم کرد که باعث شد توجهش از جاده برداشته بشه.
"چانیول میدونم که میتونی صدامو بشنوی. میخوام با دقت بهم گوش کنی! وقتی به مخفیگاه ییفان رسیدی، منتظرمون بمون، فهمیدی؟"
چانیول اومی کرد و تمرکزش رو روی جاده گذاشت.
"چانیول این یه دستوره!" سوهو یه بار دیگه با یه لحن محکم تر گفت.
"معذرت میخوام هیونگ اما الان نمیتونم دستوراتو دنبال کنم. خودت اینو گفتی، همه چیز درباره ی قوانین نیست این استراتژیه. من میرم و به هر روشی که بتونم بکهیون رو نجات میدم." چانیول جواب داد و وسیله ی توی گوشش رو درآورد و صدای سوهو رو نشنیده گرفت.
"لعنت! چرا هیچکی به من گوش نمیده؟!" سوهو با ناامیدی فحش داد و یه تماس دیگه از کای دریافت کرد. "چیه؟"
"ردیاب بکهیون کم کم داره می ایسته. از جایی که هستین دور نیست، فقط مستقیم برین."
"دریافت شد!" سوهو جواب داد و دستش رو بیشتر چرخوند(گاز داد)، سرعت موتورش رو بالا برد و لی و تائو هم پشت سرش. "چن و شیومین، شما دوتا کحایین؟"
"پشت سرتون."
چن کوتاه جواب داد و اونها صداهای بلندی رو شنیدن که از پشت و سمت راست جاده نزدیک میشد. ناگهان دوتا موتور ظاهر شدن. توی هوا پریدن و سالم روی جاده فرود اومدن.
"وووهاااا!" چن با خنده هو کشید. "این چیزیه که بهش میگن ورود دراماتیک!"
"احمق و احمق تر،" سوهو درحالی که سرش رو تکون میداد، زمزمه کرد. "تیم، ما تقریبا نزدیکیم. نزدیک هم بمونین."
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Sweet lies (Persian translate)
Hayran Kurgu❄Name: Sweet lies 🌨Couple:chanbaek(main) kaisoo, hunhan, sulay, taoris, xiuchen 🌊Genre: omegaverse, action, romance, universical ☃Writer: baekyeolshiper_28 🌬translator: #fatemeas 🌫Teaser: بکهیون یه امگاست که خیلی از آلفاها متنفره و چانیول آلفای...