+ تههه
_ چیه نام+ من گشن...
...صدای آیفون اومد*_ غذا انگار رسید
رفتم در رو باز کردم
* سلام پیتزاتون رو آوردم
_ اوه ازتون ممنونم
پیتزا رو حساب کردم در رو بستم و اومدم داخل پیش نامپیتزا رو روی عسلی گذاشتم
_ بیا اینم غذا
نامجون مثه قحطی زده ها پیتزا رو باز کرد و شروع کرد به خوردن
_ ایشش
اولین ای که رو توی دهنم گذاشتم_ اوم خوبه
+ عالیه
_ بخور تا نمردی
+ خفه تهبعد از چند مین غذامون تموم شد
_ کوکییی
+ چته
فک کنم بیدار شده
مثه جن زده ها بلند شدم رفتم تو اتاقم
لونه کوک رو نگاه کردم واییی
اون بیدار شده بود و از ترس داخل لونش کز کرده بودبه سرعت بغلش کردم
_ کوکییکوکی خودش رو بهم میمالوند و خیلی نرم بود
_ یا *خنده* کوکیی
کوکی به دست از اتاق رفتم بیرون و رفتم پیش نامجون
+ اوووو کوکیی
+ بده بغلم
_ مواظب باش
+ گه نخورنام کوکی رو گرفت وایی خدا یه من
کوکی اندازه یه کف دست نام بود و تو دست نام جا میشد
کوکو با کنجکاوی به نام نگاه میکرد و نام هم
وقت بود از شدت کیوتی کوکغش کنه
+ غذا شو بهش دادی
_ اهوم
+ یکم ولش کن تو اتاق بچرخه_ بزارش
نامجونو کوکی رو ول کرد و کوکی به سرعت دوید سمته من
زیر پاهام ایستاده بود و بپر بپر میکرد که من بگیرمش
سریع نشستم رو کاناپه گرفتمش تو بغلم
_ منو دوسداری
انگشتم رو گذاشتم روی دست هایه کوچولوش
خودشو میمالوند به انگشتمدوست داشتم بگیرمش تو بغلم تا میخوره فشارش بدم
________________________
های 😁
کوکی رو دیدین 😜
از صاحبش خوشش میاد
صاحبش هم دوسش داره 😂
پارت بعد میرن پارتیی
با کوکی😝🤫خب دیگه
بای😁

BẠN ĐANG ĐỌC
Cute Baby
Fanfictionتهیونگ بیست ساله یه بچه پولداره و وضع مالیش عالیه چی میشه اگه برای خرید حیوان خونگی بره پت شاپ و ..... ژانر : اسمات - فلاف - هپی اند - ددی کینگ- امپرگ کاپل : ویکوک پایان یافته