تهیونگ بدون اینکه دست خودش باشه بدنش گر گرفت
_ ک..کوک..ی آهه
کوک با نگرانی بهش نگاه کرد و بغض کرد
+ چیشده ددی هق هق چی شدی هق
تهیونگ راست کرده بود
کوک بدون هیچ پوششی رو پاهاش نشسته بود و همین چند دقیقه پیش بوسش کرده بود و بهش گفته لود دوست دارم
_ به ددی کمک میکنی
+ باید چیکار کنم هق
ته بدون هیچ حرفی لباشو روی لبای کوک کوبوند
_ امم
+ میخوای همون کارو باهام بکنی که با اون دختره کلدی
تهیونگ با تعجب بهش نگاه کرد
_ چ..چی میگی کوک من ...
کوک به دیک ته اشاره کرد
+ این رو کردی توی یه سوراخ
+ من اونجا بودم
دستشو سمت باسنش برد
دستشو سمت سوراخش بردم و یکم باهاش ور رفت
+ آمم منم دارم
میتونم اینطور بهت کمک کنم ؟
کوک با چشمای مظلومش به تهیونگ نگاه کرد
ته داشت از تعجب شاخ در می آورد
از اونطرف دیکش بهش فشار آورده بود
_ تو .. به من کمک میکنی ؟
+ آره هرچی ددی بگه
ته با چشمای خونی کوک رو براید استایل بلند کرد و سمت اتاق رفت
سریع انداختش روی تخت و روش خیمه زد
لباشو روی لباش گذاشت و حین اون لباسای خودشو در می آورد
لباشو از روی لبای کوک برداشت و سمت نیپلش رفت
+ آهههه
با شنیدن صدای ناله اون خرگوش هورنی تر شد
______________
اسماتش پارت بعد 😂
هرچقدر دوس دارین فحش بدین🤲🏻🤧😂
خب دیگه بای 😂😁
VOUS LISEZ
Cute Baby
Fanfictionتهیونگ بیست ساله یه بچه پولداره و وضع مالیش عالیه چی میشه اگه برای خرید حیوان خونگی بره پت شاپ و ..... ژانر : اسمات - فلاف - هپی اند - ددی کینگ- امپرگ کاپل : ویکوک پایان یافته
