𝙵𝚒𝚟𝚎 𝚝𝚎𝚎𝚗 𝚙𝚊𝚛𝚝🍼👶🏻

4.5K 548 54
                                        

_ خب کوکیم بنظرم باید کلاس دهم باشی دیگه باید معلم خصوصی برات بگیرم که بعدش بتونی امتحان بدی و وارد مدرسه بشی

+ من باید چیکار کنم

_ باید به حرفای معلم خوب گوش کنی کتابایی ک برات خریدم رو یاد بگیری بعد از اینکه تونستی بخونی
و فکر میکنم یک ماه یا دو ماه بیشتر طول نبره که بتونی بخونی و بنویسی بعدشم ک درسارو یاد بگیری میتونی بری مدرسه و بعدشم علاقتو ادامه بدی هوم؟

کوک با ذوق نهفته تو صورتش خنده پر ذوقی کرد

+ خیلی دوس دارم مثل اون مرده که یه چیزی رو روی کاغذ میکشید انجام بدم

_ نقاشی؟

+ اره اره اره

تهیونگ محو خندید و گونه کوک رو بوسید
_ اروم باش زیادی ذوق کردی کیوتک

کوک پرید تو بغل ته و فشارش داد
+ تو بهترین ددیه دنیاییییی

تهیونگ پیشونیشو بوسید و تو بغلش فشارش داد
_ خب بزار ببینم به نامجون میگم بیاد دربارش حرف بزنیم
گوشیش رو در آورد و به نامجون زنگ زد

_____________

نامجون در حالی ک رو تخت لم داده بود و داشت با کش شورتش بازی میکرد و با دهنش صدای آزار دهنده تولید میکرد گوشیش رو گرفته بود و در حال مخ زدن بود

که یدفعه گوشیش زنگ خورد
با صدای خسته ای گفت
" بله ته چته "

تهیونگ پوفی کشید و شروع کرد

" میخوام کوکو رو بفرستم مدرسع اول باید درسارد تو دو سه ماه یاد بگیره بعد اوکی میشه
پیشنهادی؟ "

نامجون سرشو خاروند

" چرا اتفاقا دو نفرو میشناسم
یکیشون جین یکیشون لالیسا شماره هاشونو برات پیامک میزنم باهاشون حرف بزن اوکی شین "

تهیونگ ساکت مونده بود و بعد از حرف نامجون گفت :
" خب باشه "

بعدشم قطع کرد

نامجون پوکر فیس به دیوار اتاق نگاه کرد
" چقدر اخه چقدر این بشر میتونه بیشعور و اشغال باشه هاااا خدایاااا؟؟؟؟؟ "

بیخیال همه چی شد و بعد از پیامک زدن شماره ها به همراه چند تا فوش آبدار دوباره ب مخ زدنش پرداخت

________

تهیونگ به جین زنگ زده بود و جین اوکی شده بود که تا سه چهار ماه کوک رو برسونه
قرار شد از فردا بیاد تا کوک رو اموزش بده

کوک نگاه مظلومی به ته انداخت و دستاشو رو صورتش گذاشت
لباشو آویزون کرد

تهیونگ که با این صحنه دوست داشت کوک رو اینقد فشار بده تا له بشه بهش نگاه کرد

_ چیشده کیوته من

کوک لباشو جلو داد و هیچی نگفت
تهیونگ بدون اینکه رو خودش کنترلی داشته باشه بوسه کوتاهی رو لبای کوک گذاشت

_ خب بگو ببینم خرگوش من چرا ناراحته

+ بغل..هق

ته از شدت کیوتی کوک دوست داشت زمینو گاز بزنه
یدفعه سمت کوک حمله ور شد و محکم تو بغلش گرفتش
کوک رو تو بغلش فشار داد و محکم لباشو بوسید که کوک لبخند شیرینی زد

_ خنده های خرگوشیت ‌...
کوک ریز خندید :
" خب؟ "

_ شده زندگیه من

کوک بینی ته رو گاز گرفت و بیشتر خودشو تو بغل ته محو کرد

تهیونگ با فکری ک به سرش زد بوسه  ای زیر لب کوک گذاشت و بلندش کرد
موضوع خوب ماجرا اینجا بود که هنوز لباسشونو عوض نکرده بودن

+ کجا میریم
_ یه جای خیلی بزرگ و خوشگل که میتونی کلی بازی کنی

+ واییی واقعنییی؟
_ اره کیوته من

تهیونگ با خروج از خونه دست کوک رو گرفت و با باز کردن اسانسور واردش شد

بعد یکم از اسانسور بیرون اومدن و با چند قدم سوار ماشین ته شدن

ته کوک رو جلو پیش خودش گذاشت و کمربندشو بست
کوک توی جاش نشست و ته درو از اونطرف بست و وارد ماشین شد

ته حرکت کرد و از توی کاپوت ماشین یه بسته پاستیل بزرگ درآورد و به کوک که داشت با چشمایی که برق میزدن نگاه میکرد نگاهی کرد و بعد بوسیدن نوک بینیش پاستیلا رو دستش داد

کوک با ذوق جعبه رو گرفو و شروع به خوردن کرد
دونه دونه تو دهنش میزاشت و با هر بار خوردن ذوق میکرد که باعث دیوونه شدن ته برای این خرگوش مظلومش میشد

ته سرعتشو تند تر کرد و بعد چند مین نگاهی کرد که متوجه شد رسیدن شهر بازی

دست کوک رو گرفت و با پاستیلاش از ماشین درش آورد

کوک زبونشو رو لبش کشید و با بالا آوردن سرش جیغ بلندی با دیدن سهر بازی زد که باعث شد چند نفر نگاشون کنن

تهیونگ دستاشو دورش گذاشت و کنار گوششو بوسید همزمان گفت :

" کوچولوی من نباید اینجا جیغ بزنی
قراره بریم کلی خوراکی بخریم و رو وسایل بازی سوار بشین "

کوک خندید و با مظلومی گفت
+ ددی
_ جانم

" دوست دارم "

_ چی..

+ دوست دارم ددی

_ م..منم دوست دارم کوچولو حالا بیا بریم سوار اون ماشین کوچولوعا بشیم

+ باشه

کوک بهش گفته بود دوسش داره؟..
یعنی چطوری دوسش داشت

فقط بخاطر محبتش؟
یا عاشقش بود...

________________

پارت جدید برای شما عشقا
نظرتون رو حتما بگید کیوتای من

دوستون دارم 🫀









Cute BabyWhere stories live. Discover now