_ خب کوکیم بنظرم باید کلاس دهم باشی دیگه باید معلم خصوصی برات بگیرم که بعدش بتونی امتحان بدی و وارد مدرسه بشی
+ من باید چیکار کنم
_ باید به حرفای معلم خوب گوش کنی کتابایی ک برات خریدم رو یاد بگیری بعد از اینکه تونستی بخونی
و فکر میکنم یک ماه یا دو ماه بیشتر طول نبره که بتونی بخونی و بنویسی بعدشم ک درسارو یاد بگیری میتونی بری مدرسه و بعدشم علاقتو ادامه بدی هوم؟
کوک با ذوق نهفته تو صورتش خنده پر ذوقی کرد
+ خیلی دوس دارم مثل اون مرده که یه چیزی رو روی کاغذ میکشید انجام بدم
_ نقاشی؟
+ اره اره اره
تهیونگ محو خندید و گونه کوک رو بوسید
_ اروم باش زیادی ذوق کردی کیوتک
کوک پرید تو بغل ته و فشارش داد
+ تو بهترین ددیه دنیاییییی
تهیونگ پیشونیشو بوسید و تو بغلش فشارش داد
_ خب بزار ببینم به نامجون میگم بیاد دربارش حرف بزنیم
گوشیش رو در آورد و به نامجون زنگ زد
_____________
نامجون در حالی ک رو تخت لم داده بود و داشت با کش شورتش بازی میکرد و با دهنش صدای آزار دهنده تولید میکرد گوشیش رو گرفته بود و در حال مخ زدن بود
که یدفعه گوشیش زنگ خورد
با صدای خسته ای گفت
" بله ته چته "
تهیونگ پوفی کشید و شروع کرد
" میخوام کوکو رو بفرستم مدرسع اول باید درسارد تو دو سه ماه یاد بگیره بعد اوکی میشه
پیشنهادی؟ "
نامجون سرشو خاروند
" چرا اتفاقا دو نفرو میشناسم
یکیشون جین یکیشون لالیسا شماره هاشونو برات پیامک میزنم باهاشون حرف بزن اوکی شین "
تهیونگ ساکت مونده بود و بعد از حرف نامجون گفت :
" خب باشه "
بعدشم قطع کرد
نامجون پوکر فیس به دیوار اتاق نگاه کرد
" چقدر اخه چقدر این بشر میتونه بیشعور و اشغال باشه هاااا خدایاااا؟؟؟؟؟ "
بیخیال همه چی شد و بعد از پیامک زدن شماره ها به همراه چند تا فوش آبدار دوباره ب مخ زدنش پرداخت
________
تهیونگ به جین زنگ زده بود و جین اوکی شده بود که تا سه چهار ماه کوک رو برسونه
قرار شد از فردا بیاد تا کوک رو اموزش بده
کوک نگاه مظلومی به ته انداخت و دستاشو رو صورتش گذاشت
لباشو آویزون کرد
تهیونگ که با این صحنه دوست داشت کوک رو اینقد فشار بده تا له بشه بهش نگاه کرد
_ چیشده کیوته من
کوک لباشو جلو داد و هیچی نگفت
تهیونگ بدون اینکه رو خودش کنترلی داشته باشه بوسه کوتاهی رو لبای کوک گذاشت
_ خب بگو ببینم خرگوش من چرا ناراحته
+ بغل..هق
ته از شدت کیوتی کوک دوست داشت زمینو گاز بزنه
یدفعه سمت کوک حمله ور شد و محکم تو بغلش گرفتش
کوک رو تو بغلش فشار داد و محکم لباشو بوسید که کوک لبخند شیرینی زد
_ خنده های خرگوشیت ...
کوک ریز خندید :
" خب؟ "
_ شده زندگیه من
کوک بینی ته رو گاز گرفت و بیشتر خودشو تو بغل ته محو کرد
تهیونگ با فکری ک به سرش زد بوسه ای زیر لب کوک گذاشت و بلندش کرد
موضوع خوب ماجرا اینجا بود که هنوز لباسشونو عوض نکرده بودن
+ کجا میریم
_ یه جای خیلی بزرگ و خوشگل که میتونی کلی بازی کنی
+ واییی واقعنییی؟
_ اره کیوته من
تهیونگ با خروج از خونه دست کوک رو گرفت و با باز کردن اسانسور واردش شد
بعد یکم از اسانسور بیرون اومدن و با چند قدم سوار ماشین ته شدن
ته کوک رو جلو پیش خودش گذاشت و کمربندشو بست
کوک توی جاش نشست و ته درو از اونطرف بست و وارد ماشین شد
ته حرکت کرد و از توی کاپوت ماشین یه بسته پاستیل بزرگ درآورد و به کوک که داشت با چشمایی که برق میزدن نگاه میکرد نگاهی کرد و بعد بوسیدن نوک بینیش پاستیلا رو دستش داد
کوک با ذوق جعبه رو گرفو و شروع به خوردن کرد
دونه دونه تو دهنش میزاشت و با هر بار خوردن ذوق میکرد که باعث دیوونه شدن ته برای این خرگوش مظلومش میشد
ته سرعتشو تند تر کرد و بعد چند مین نگاهی کرد که متوجه شد رسیدن شهر بازی
دست کوک رو گرفت و با پاستیلاش از ماشین درش آورد
کوک زبونشو رو لبش کشید و با بالا آوردن سرش جیغ بلندی با دیدن سهر بازی زد که باعث شد چند نفر نگاشون کنن
تهیونگ دستاشو دورش گذاشت و کنار گوششو بوسید همزمان گفت :
" کوچولوی من نباید اینجا جیغ بزنی
قراره بریم کلی خوراکی بخریم و رو وسایل بازی سوار بشین "
کوک خندید و با مظلومی گفت
+ ددی
_ جانم
" دوست دارم "
_ چی..
+ دوست دارم ددی
_ م..منم دوست دارم کوچولو حالا بیا بریم سوار اون ماشین کوچولوعا بشیم
+ باشه
کوک بهش گفته بود دوسش داره؟..
یعنی چطوری دوسش داشت
فقط بخاطر محبتش؟
یا عاشقش بود...
________________
پارت جدید برای شما عشقا
نظرتون رو حتما بگید کیوتای من
دوستون دارم 🫀
YOU ARE READING
Cute Baby
Fanfictionتهیونگ بیست ساله یه بچه پولداره و وضع مالیش عالیه چی میشه اگه برای خرید حیوان خونگی بره پت شاپ و ..... ژانر : اسمات - فلاف - هپی اند - ددی کینگ- امپرگ کاپل : ویکوک پایان یافته
