جین از ماشینش پیاده شد و بالافاصله گوشیش رو در آورد و به تهیونگ زنگ زد
بعد از چند بوق تهیونگ برداشت" سلام اقای کیم من الان پیش همون ساختمونی هستم که لوکیشن داده بودید
اگه امکان داره بیاید پایین یا درو بزنید من بیام طبقه 8 "تهیونگ حوصله نداشت بره پایین
" درو زدم بفرمایید "
تهیونگ واقعا از اون پسر زیاد خوشش نمیومدخیلی مغرور بود و بی دلیل
خودشم مغرور بود ولی خودش فرق داشت
حالا چه فرقی داشت خودش میدونه در خیالاتشبا بالا اومدن جین در رو باز کرد و با سلامی که کرد جین رو به داخل هدایت کرد
جین وارد خونه شد و روی کاناپه نشست
" خب آقای کیم ایشون دقیقا چ سطح تحصیلی دارن؟"تهیونگ روی کاناپه کنارش نشست
" راستش هیچی "
جین عینکاشو پایین برد
" پنج ماه فقط "تهیونگ یکم تعجب کرد ولی چیزی نگفت
" شما چند سال سابقه دارید؟ "جین لیسی به لبش زد
" بنده از شونزده سالگی معلم شدم "تهیونگ به معنای واقعی جا خورد
جهشی خونده بود...بیخیال شد و کوک رو صدا کرد
" کوکک "
کوک سریع اومد و وسایلشو هم باهاش آورد
" ایشون هستن ؟ "
تهیونگ سری تکون داد و به کوک اشاره کرد کنار جین بشینه
کوک با قیافه مظلوم نشست پیشه جین و نگاهی به صورت نرم و سفید جین کرد
دروغ نبود که دوسداشت همونجا لپاشو تا میتونه بچلونهاز فکرش خندش گرفت که با دیدن قیافه جین لبخندش رو لبش ماسید
" خب جونگکوک من کیم سوکجین هستم و قراره حدود 5 ماه درساتو بهت یاد بدم "
کوک چشماشو درشت کرد
" میشه جینی صداتون کنم؟ "جین نگاه گذرایی کرد
" مشکلی نیست"تهیونگ بلند شد و با جمله تنهاتون میزارم از خونه خارج شد
با زدن دکمه اسانسور بعد چند مین سوار اسانسور شد
بعد از خارج شدنش سوار ماشینش شد و راه افتاد سمت خونه نامجون
واقعا حوصله نداشت با اون سوکجین در حال کصشعر گفتن برا کوکیش بمونه
خب کوک تا سال های آینده نقاش میشد و در آمد خودشو داشت
تهیونگ تصمیم داشت باهاش ازدواج کنه
دوسش داشت؟
اره معلومه که داشت
از همون روز اول عاشقش شده بود
عاشق اون چشمای مظلومش
عاشق اون لبای همیشه آویزونش
عاشق اون لوس بازیاش ددی گفتناشبا این حجم فکر زبونشو رو لبش کشید و خنده ای کرد
با رسیدن به خونه نامجون از ماشین پیاده شد و زنگ درو زد
بعد 4 بار زنگ زدن نامجون درو زد و ته مثه وحشیا رفت داخل
وارد خونه شد و با نامجونی که سرش ب شدت درد میکرد و چشماش خمار شده بود مواجه شد
" چیشده نام.."
نامجون نگاه خسته ای بهش کرد
" سرم درد میکنه "تهیونگ در یخچالو باز کرد و بعد از ریختن اب پرتقال تو لیوان به نام داد
" این معلمه جین "
" خب''
" خیلی کیریه "
نامجون چشماشو بزرگ کرد
" گوه نخور کونی "تهیونگ نیشخندی زد و رو کاناپه لم داد
" مطمئن شدم دوسش داری "
________
کم بود چون درسام شروع شده و دویل لاو متوقف میشه تا بعد درسام
این فیک و لیتل امگا رو دو سه پارت دیگه تموم میکنم و فقط همون فیک Innocent Angel رو آپ میکنم و سعی میکنم به بهترین نحو آپ کنم و پارتا طولانی باشه
مرسی از درکتون ♡
VOUS LISEZ
Cute Baby
Fanfictionتهیونگ بیست ساله یه بچه پولداره و وضع مالیش عالیه چی میشه اگه برای خرید حیوان خونگی بره پت شاپ و ..... ژانر : اسمات - فلاف - هپی اند - ددی کینگ- امپرگ کاپل : ویکوک پایان یافته