_ کوکییی
+ بلههه
_ بیا ناهار
کوک بلند شد و رفت تو آشپزخونه
_ چرا..لخت..ی
+ من لباس نپوشم راحت ترم با لباس اذیت میشم
_ آها اوکی
کوک به غذاهایه ته نگاه کرد
+ واییی خودت درست کردییی
_ آره
ولی دروغ گفت
تمام غذا ها رو سفارش داده بود
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
+ امم .. هویج داری؟
_ آره تو یخچال هست
ته رو ی یکی از صندلی ها نشست و کوک سمت یخچال رفت
_دسته رو بکش که باز بشه
کوک دسته رو کشید و وقتی دید باز شد
دستای کوچولوش دو به هم کوبید
+ هورااا
ته که اونور از کیوتی ضعف کرد بود .
_ بیا دیگه غذا بخوریم
کوک رفت و روی یکی از صندلی ها نشست
_ بخور
+ اینا چیه
و با دستش به چاپستیک اشاره کرد
ته یک قاشق بهش داد
_ بیا با این بخور
یکم تو دهنش گذاشت
_ اینطوری
کوک آروم شروع به خوردن کرد
+ من پسره خوبیم؟
_ آره تو بیبی بوی خوبی هستی
+ بیبی بوی چیه ؟
_ خب امم به بچه های کیوت مثله تو میگن بیبی بوی
+ ولی کیوت یعنی چی؟
_ کیوت یعنی با مزه
+ آها
_ دوستداری من چی صدات کنم
+ خب اممم....بیبی ؟
_ باشه بیبی
+ تو دوست داری چی صدات کنم
_ ...... ددی ؟...چطوره
+ عالییی
ته یکم احساس عذاب وجدان میکرد که وون بچه هیچی از این چیزا نمیدونه و اون داره مجبورش میکنه که بگه ولی ...
_ خب بیبی تو چطور انسان شدی
+ من از اون روزی که تو اومدی و من رو از اون جا آوردی آرزو میکردم کاشکی انسان بودم
و با تو می بودم
بعد یه روز صبح از خواب بیدار شدم دیدم که من انسان شدم
واقعا خیلی خوشحالم که میتونم با ددی باشم
غذا شون تموم شد
و ته ظرف ها رو برداشت
+ ددی
_جانم
+ میشه بیام بغلت
_ البته
ته رفت رو کاناپه و کوک هم تو بغلش جمع شد
کوک بدون فکر گونه ته رو بوسید
+ دوست دارم ددی
_____________________
سلام
خوبین من چند روزه نیستم 😔😪
این چند بار هم که آپ میکنم بزوره 🤕
ولی یه چیزی 😁😂
امروز رفته بودیم بیرون
بعد رو یک تابلویی نوشته بود میلگرد آهن پروفیل 🤠
منم مثه اسکلا گفتم هینننننن پدوفیلللللل😮
بعد فهمیدم نوشته پروفیل 😂😂😂😂💔
YOU ARE READING
Cute Baby
Fanfictionتهیونگ بیست ساله یه بچه پولداره و وضع مالیش عالیه چی میشه اگه برای خرید حیوان خونگی بره پت شاپ و ..... ژانر : اسمات - فلاف - هپی اند - ددی کینگ- امپرگ کاپل : ویکوک پایان یافته
