تهیونگ در حالی که کوک توی بغلش بود و داشت موهای ابریشمیش رو
نوازش میکردم گفت :" کوکیه من نظرت چیه بریم خرید"
+ هویج هم دارن؟
_ اره دارن خرگوشم_ برییییممممممم
تهیونگ خنده آرومی کرد و
_ بعدش بریم شرکت پیش مادر پدرم؟+ شرکت چیه
_ شرکت یه جاییه که توش کار میکنن+ آها باشه
ته همزمان بوسه ای روی موهای کوک گذاشت
سمت کمد رفت و یه شلوار گشاد و یه هودی پشمی در آورد
خودش به سرعت لباساشو پوشید
همیشه از تیپای اسپرت خوشش میومد ولی مواقعی ک توی مراسمای پدرش شرکت میکرد مجبور بودکت و شلوار بپوشه
پیش کوک رفت و کوک با دیدن اون هودیه پشمی از ذوق جیغ خفه ای کشید
خنده پر ذوقی کرد و به کمک تهیونگ هودی رو پوشید
تهیونگ نمیتونست انکار کنه که چقد موجود رو به روش دلبره
شاید حتی به مادر پدرش میگفدلش میخواست کوک همسرش بشه
شاید غیر ممکن بود ولی ته میخواست_
شلوار کوک رو پوشید پاش و سعی کرد به رون های تو پرش توجه ای نکنهالان واقعا وقتش نبود پس ب سختی جلوی خودشو گرفت
با آماده شدن کوک دستشو گرفت و از خونه خارج شدن
کوک رو مث یه بچه کوچولو سوار ماشین کرد و خودش هم نشست
ماشینو روشن کرد و به سمت هایپر مارکت حرکت کرد تا برای کوک هر چی میخواد بخره
توی راه کوک با اون هودی کیوت شده بود و بخاطر باز بودن سقف ماشین ته نوک بینی کوک سرخ شده بود و این بیشتر همیشه کیوتش میکرد
ته لبخندی به کوک زد و با رسیدن به هایپر مارکت که تقریبا نزدیک خونش بود از ماشین پیاده شد
سمت در کوک رفت و درو باز کرد
دستشو گرفت و مثل یک گلوله پشمک آوردش بیرون
بی اختیار محو خندید و وارد هایپر مارکت شدنطبقه ای که توش بودن مواد غذایی بود
کوک با دیدن سبد های چرخدار ذوق کرده بود و به ته اشاره کرد که یدونه از اونا بردارنته خندید و یدونه سبد در آورد
کوک رو توش گذاشت که کوک با ذوق خرگوشیش خندید
+ هویج بخریم
_ باشه کوچولوی من
ته همینطور که میرفت و همزمان کلی چیپس و پفک و نودل برمی داشت به قفسه هویجا رسید
دو بسته هویج بزرگ برداشت و جلو تر رفت
بعد از اینکه خریداشونو کردن ته با دیدن لوازم تحریرا ی فکری به سرش زد
_ بیبی
+ بله ددیته بی اختیار خنده ای کرد
_ نظرت چیه بری مدرسه+ همونجا که سواد یاد میگیرن میتونن بنویسن و بخونن؟
_ اره
+ خیلی دوسسس دالممم میشه برم؟
_ البته که میشه فقط باید لوازم تحریر برات بخرم و چند تا چیز دیگه
ته دست کوک رو گرفت و با رفتن تو اسانسور بعد یکم رسیدن طبقه لوازم تحریرا
+ وایی چه خوشگگللل
ته با دیدن ذوق کوک لپشو کشید و رفتن که انتخاب کنن
_ خب مداد رنگی کدوم رو مبخوای
کوک دستشو روی یکی از جعبه ها گذاست و ته همونو برداشت
...
بقیه وسایلشونو هم خریدن و رفتن صندوق
زنی که توی صندوق بود با نگاه هیزی به تهیونگ نگاه کرد
ته متوجه شد و فقط میخواست واکنش کوک رو ببینه
کوک جلوی ته رفت و اخم غلیظی ب زن کرد که زن با چشم غره نگاهشو گرفت
بعد از خارج شدنشون تهیونگ ریز لبای کوک رو بوسید
_ چرا به اون زنه اخم کردی بیبی دال
+ چون نگات کرد
_ چه اشکال داره کسی منو نگاه کنه مگه
کوک روی ته پرید و لبشو گاز گرفت
+ ددیی تو ماله منیییی کسیییی حق نگاه کردن بهت رو ندارهههههه
لب تهیونگ رو بیشتر گاز گرفت تا خونی بشه
+ فهمیدییییی؟
ته داشت از خنده جر میخورد سرشو تکون داد و محکم کوک رو بغل کرد
_ خرگوش حسودم
بریم کارای مدرسه رو بکنیم؟
+ بریم
________
سلاااااااااممممممم
بعد ۲۰۰۰۰ سال اپ کردم براتون
بخاطر تاخیر خیلی خیلی متاسفم سعی میکنم زود زود آپ کنم
و اینکه تمام فیکا بجز لیتل امگا توشون تاخیر افتاده بخاطر مدرسم
ولی سعی میکنم همه رو کم کم روال کنمدوستون دارم پدصگای من
![](https://img.wattpad.com/cover/272362650-288-k558553.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
Cute Baby
Fiksi Penggemarتهیونگ بیست ساله یه بچه پولداره و وضع مالیش عالیه چی میشه اگه برای خرید حیوان خونگی بره پت شاپ و ..... ژانر : اسمات - فلاف - هپی اند - ددی کینگ- امپرگ کاپل : ویکوک پایان یافته