جونگکوک دیگه چیزی نفهمید تا اینکه توسط دستای قدرتمند تهیونگ، روی تخت پرت شد.
تمام بدنش از شدت استرس عرق کرده بود و زبونش بند اومده بود.
هیچوقت فکر نمیکرد توی همچین موقعیتی بیفته ولی نکته ی دردناکترش این بود که خودش باعث این دردسر شده بود.
موقعی که به نزدیک شدن به خانواده ی کیم فکر میکرد مسلما هیچوقت تصور همخواب شدن باهاشون رو نداشت...در واقع تا قبل از امشب حتی تصورش هم حالش رو بد میکرد ولی اون الان کجا بود؟ روی تخت درحالی که کیم تهیونگ داره دست هاش رو به تاج تخت میبنده و اون درست مثل یک برده ی مطیع هیچ غلطی نمیتونست بکنه.وقتی تهیونگ به سمت گردن شیری رنگ پسر حمله کرد تکونی به خودش داد ولی با دست های بسته شده مگه میتونست کاری کنه؟
اما تهیونگ که از اول فقط قصد ترسوندن پسر کوچکتر و خالی کردن عصبانیتش رو داشت، با دیدن هربار تلاش های جونگکوک برای ازاد کردن دستش بیشتر عصبانی میشد.
+"اروم بگیر توله وگرنه مجبورم جور دیگه ای ارومت کنم"
جونگکوک که هنوز از شرایط پیش روش گیج بود و سعی داشت به یاد بیاره که چی شد که کارش به اینجا کشید با لحن بغض داری زمزمه کرد:
_"واقعا درک نمیکنم...یعنی تو با هر کسی که تازه اشنا شدی میخوابی؟چطوری میتونی؟"+"چیه؟؟میخوای حال توهم لذت ببری؟"
_"ببینم نکنه چیزی مصرف کردی؟"
وقتی این حرف از دهان پسر کوچکتر خارج شد تهیونگ دیگه نتونست بیشتر از این خودش رو کنترل کنه پس با عصبانیت به سمت لباس جونگکوک رفت و اون رو توی تنش پاره کرد.
+"گوش کن توله...وقتی ازت سوال میپرسم باور کن فقط بخاطر خودته واگرنه من هیچ اهمیت کوفتی به حال تو نمیدم.اینو تو گوشت فرو کن "
تمام مدت که تهیونگ حرف هاش رو بغل گوش پسر کوچکتر داد میزد جونگکوک چشماش رو بسته بود چون نمیتونست توی چشم های قرمز از عصبانیت پسر بزرگتر نگاه کنه پس به محض این که تهیونگ ازش جدا شد تا به سمت کمد ته اتاق بره چشم هاش رو باز کرد و با صدای نسبتا بلندی جواب پسر رو داد
_"گمشوو منن نمیخوام اعتیاد پیدا کنمم..."
اخر جملش مصادف شد با برگشتن تهیونگ و قرار گرفتن پارچه ی مشکی روی چشم هاش.
_"هیییی چه گهی خوردیی؟؟چشمامو واز کن عوضییی چشمامو وا..."
در حین حرف زدن پسر کوچکتر، این تهیونگ بود که به طور ناگهانی قرص کوچکی رو داخل دهان جونگکوک انداخت و پسر وقتی به خودش اومد که اون قرص رو قورت داده بود بعد از اون دست هایی رو حس کرد که سعی داشتن شلوارش رو تا جای ممکن پایین تر بکشن.میتونست قطرات عرق رو روی کمرش حس کنه. اینکه نمیتونست ببینه تهیونگ در حال انجام چه کاریه شرایط رو سخت تر میکرد ولی این بی خبری خیلی طول نکشید چون همون موقع کف پاش به شدت شروع به سوختن کرد طوری که تحملش از
توان جونگکوک خارج شد بنابراین جیغ نه چندان مردونه ای کشید.
_"داری چکار میکنییی؟؟ تمومشش کنن تو رو خداا تمومش کنن"
![](https://img.wattpad.com/cover/266213709-288-k491684.jpg)
YOU ARE READING
madness
FanfictionCouple=taekook,younmin Jenre=dram,angst,smut,bdsm,harsh Writers=sara-kooker,helia-taekook-7