با بیحالی ناشی از خواب الودگی دستش رو به سمت موبایلش دراز کرد و در خواب و بیداری سعی کرد آلارم رو اعصاب صبحگاهیش رو خاموش کنه. طولی نکشید تا چشمهاش دوباره گرم بشه و به سراغ ادامه ی خوابش بره ولی یکدفعه موبایل شروع به زنگ خوردن میکنه و باعث میشه پسرک با ُشک از روی تخت پایین بیفته. درحالی که دیگه اثری از خواب توی چشمهاش پیدا نیست به اسم تماس گیرنده نگاه میکنه
_جیمین...
با حالتی عصبی زمزمه میکنه و درحالی که توی دلش نقشه ی قتل دوست صمیمیش رو میکشه تماس رو وصل میکنه
_به نفعته که کار مهمی داشته باشی وگرنه زندت نمیزارمپسرک پشت تلفن تک خندی میکنه. درواقع از اول هم قصد بیدار کردن اون برج زهرمار رو داشت وگرنه چه کسی جرعت
داره سر صبحی به مستر جئون زنگ بزنه
+اوپس...فکرکنم یه نفر اینجا خیلی اعصابش بهم ریخته_لعنت بهت مادر فاکر اگه یه ذره دیگه به خوشمزه بازیات ادامه بدی، میام و بهت میفهمونم اعصاب کی بهم ریختس. حالا فرمایشتون؟
+خوبه حالا نمیخواد خیلی خودتو لوس کنی...هیچی، خواستم مطمئن بشم که حتما بیداری و راس ساعت میرسی شرکت چون تو تقریبا هرروز فاکی تاخیر داری. انگار نه انگار که یه شرکت موفق نیاز به یه مدیر منظم داره.
پسر پشت تلفن در حالی که جمله ی اخر رو تقریبا زمزمه میکنه میگه.
حالا که با خودش دلیل زنگ زدن دوستش رو تحلیل میکرد، بهش حق میداد پس درحالی که از عصبانیتش کم شده بود پشت تلفن با لحن مثلا دلخوری زمزمه کرد:
_اگه زنگ نمیزدی هم مطمئن باش قرار نبود امروز رو دیر برسم محض رضای فاااک امروز بین سهامدارها جلسس حداقلمیخوام وجهه ی خوبم رو پیششون حفظ کنم.
جیمین در حالی که "خوبه" ای رو زیر لب زمزمه میکنه بالاخره تصمیم میگیره تماس رو قطع کنه...خب این یکی دیگه از عادت های نسبتا مزخرف دوستش بود، به محض اینکه کارش تموم میشد قطع میکرد...بدون هیچ خدافظی~~~~~~~~~~~~~
"امروز قطعا روز خوبی برای جلسه گذاشتن با سهامدارها نبود"
در حالی که سعی میکرد تمام حواسش رو به جلسه بده با خودش فکر کرد. از خستگی زیاد روی کار هاش تمرکز نداشت و این موضوع چندان کمکی به تحمل کردن این مکان نمیکرد. چرا زودتر به یک تفاهم نمیرسیدن و جلسه رو تموم نمیکردن؟؟
از صبح که به شرکت اومده تا الان هنوز نتونسته جیمین رو ببینه چون به محض ورودش به شرکت کارها روی سرش خراب شده بود...از یک طرف منشی شخصیش، خانم لی اون رو گیر اورده و یک ساعت سر اینکه باید حقوقش رو زیاد کنه باهاش حرف زده بود که در اخر جونگ کوک کم اورد و بهش قول حقوق بیشتر رو داد از طرفی دیگه وقتی پاش رو توی دفترش گذاشت با کوهی از برگه های قرارداد مواجه شد و وقتی از خانم لی دلیل وجود این انبوه کاغذ رو پرسید اون زن تنها به گفتن"امضای این هارو اقای پارک به شما واگذار کرده" بسنده کرده بود. جونگکوک هم در حالی که بعد امضای هرقرارداد با
کلمات رکیک جیمین رو مورد عنایت قرار میداد مجبور شد همه ی اون برگه هارو خودش امضا کنه. بعد از اون هم که مجبور شده بود یک راست به طرف سالن کنفرانس بره تا با سهام دارها سر اضافه کردن یک بخش به پروژه ی گیم جدیدشون تصمیم بگیرن. بالاخره بعد از دوساعت مذاکره، اونها با ایده ی یک بخش جدید موافقت کردن و به این ترتیب اون جلسه همون لحظه به پایان رسید.
DU LIEST GERADE
madness
FanfictionCouple=taekook,younmin Jenre=dram,angst,smut,bdsm,harsh Writers=sara-kooker,helia-taekook-7