Part 1

2.2K 250 37
                                    


نامجون به صندلی خالی سوکجین نگاه میکرد ولی نمیتونست جلسه که با تمام افراد سلطنتی برگزار کرده به خاطر یه الف بچه به تاخیر بندازه پس تصمیم گرفت دلیل جلسه رو توضیح بده و به موقعش پسر عموی کوچیکشو تنبیه کنه.

نامجون: خوب از همه ممنون که با تمام برنامه های شلوغتون اینجا جمع شدین، دلیل جمع شدن تصمیمی بود که من و 5 تا از پرنس ها گرفتیم. تصمیم گرفتیم همه افراد سلطنتی تو سئول قصر مرکزی زندگی کنیم و برای هر خانواده مختلف قسمت مجزا درست کردیم پس نگران خصوصی بودن زندگیتون نشین.

خانواده ها از تصمیم ولیعهد راضی بودن و اگر بر خلاف این هم بود نمیتونستن چیزی بگن. ولی افراد جوون ناراضی به نظر میرسیدن ولی میدونستن نمیتونن مخالفتی کنن.

یونگی: امیدوارم همه از تصمیم ما راضی باشن، ما مدارس و شغل های مناسب هر شخصم اماده کردیم. فقط با خیال آسوده موارد مورد نیازتون بردارین و برای فردا آماده باشین.

هوسوک: ساعت 8 صبح ماشین میاد دنبالتون لطفا دیر نکنید.

همه افراد بعد از تشکر و قدر دانی زیاد راهی شدن تا برای فردا آماده شن. و حین خارج شدن از در به تهیونگ و جونگکوک که برای بدرقه اشون امده بودن تعظیم میکردن.

بعد رفتن همه نامجون مثل بمبی ترکید و عصبانیت همه وجودشو گرفت و شروع به خط و نشون کشیدن برای جین کرد.

نامجون: کسی نمیدونه جین کجاست؟ حتی خدمتکاری که فرستادم دنبالش نیومده ، این بچه باید تنبیه شه تا همه رو به تمسخر نگیره.

جونگکوک: هیونگ من میرم دنبالش عصبانی نباش ، من خودم بهش آداب احترام به بزرگترا بخصوص ولیعهد یاد میدم.

تهیونگ: هیونگ لطفا شما استراحت کنید منو کوکی میریم وجین میاریم.

جونگکوک و تهیونگ به اتاق جین رفتن ولی کسی پیدا نکردن و وقتی با حجمی از لباس های بهم گره خورده تا حیاط مواجه شدن با نگرانی و تعجب بهم زل زدن.

جونگکوک: هیونگ امیدوارم جین فرار نکرده باشه انوقت هیونگا پوستشو میکنن.

تهیونگ: کوکی به جیمین زنگ بزن ماجرارو بگو ، میتونه با کمک جکسون و جی بی زود پیداش کنن.

جونگکوک : باشه هیونگ ولی باید حقیقت به نامجون هیونگ بگیم و گرنه افراد زیادی تو دردسر میوفتن.

تهیونگ: همین کارو میکنیم. سریع تماس بگیر منم میرم تا به نامجون بگم و خدمتکارم پیدا کنم.

جونگکوک با جیمیبن تماس میگیره و سعی میکنه چهره اش زیاد آشفته به نظر نرسه.

جیمین: سلام کوکی جلسه تموم شد؟ من همه چیز برای فردا اوکی کردم نگران هیچ چیز نباشین.

جونگکوک: سلام هیونگف راستش یه مسئله خیلی مهم تر از فردا ومجود داره. و اتاق جین و لباساش نشون جیمین میده.

جیمین: کوکی اینجا اتاق جینه؟ اون بچه الان کجاست؟ اینا یعنی چی؟

جونگکوک: هیونگ فک کنم متوجه شدی، جین فرار کرده و ازت میخوام با کمک جکسون و جی بی پیداش کنی.

جیمین: اون بچه چطور جرات کرده یه همچین بی احترامی بکنه. پیداش میکنم نگران نباشین.

بعد از قطع تماس با جکسون تماس میگیره و وقتی پشت خط میمونه از عصبانیت سرشو محکم به فرمان میکوبه. اون بچه چطور تونست همچین کاری کنه انگار متعلق به خودشه.

جکسون وقتی دید کسی که پشت خط بود جیمین ، سریع بهش زنگ زد.

جکسون: سلام بر شاهزاده من چه خدمتی از بنده حقیر بر میاد؟ و لبخند طویلی میزنه

جیمین: جکسون جین فرار کرده میخوام تا هرچه سریعتر پیداش کنی. مطمئنم بیرون از اینجام زنده بمونه نامجون و یونگی زنده اش نمیزارن.

جکسون: اوه جین با اینکه میدونه اون همه روش حساسین باز همچین حماقتی کرده؟ باشه من و گروهم همه دوربینارو چک میکنیم زود پداش میکنم .

جیمین: ممنون جک میخوام بیام اونجا پس آدرس جایی که هستی برام بفرست.

با رسیدن خبر فرار جین به گوش نامجون و یونگی و هوسوک، خشم حتی از دیوار های قصر سر ریز شده بود.

نامجون: اون بچه یک ساعت بعد همین جا زانو زده میخوامش. پیدا نشه همتون مقصر میدونم. برین از اون نگهبان های بی خاصیت بپرسین دقیقا داشتن چه غلطی میکردن. خدمتکارم پیدا کنین چرا تا الان به ما چیزی نگفته.

همه پراکنده شدن تا بتونن کاری انجام بدن و دستورات ولیعهد به جا بیارن.

innocent but royalWhere stories live. Discover now