part 13

690 104 39
                                    

خیلی میترسیم قلبم حتی یک لحضه آروم نمیگیره. یعنی قراره چه اتفاقی برام بیفته! جونگکوک و تهیونگ پیدام میکنن یا قراره سرنوشت من هم به سیاهی ختم شه.
انقد گریه کردم نفسم بالا نمیاد اگر به حرف نامجون گوش کرده بودم کلاس تکواندو یا دفاع شخصی میرفتم الان وضعیتم میتونست متفاوت باشه. روز های زیادی توی اتاق تنبیه بودم ولی آخرش میدونستم صدمه ای بهم وارد نمیشه. و قراره کلی بعدش نازمو بکشن اما الان دقیقا چه اتفاقی قراره بیفته؟
کم کم حس میکردم نمیتونم چشمام باز نگه دارم و قبل از اینکه بتونم جایی که بریم ، برسیم به دنیای سیاهی و بی خبری میرم.
- جین سفید برفی من نمیخوای چشماتو باز کنی؟ از وقتی تو ماشین بودیم، کوچولو  من بی هوش شدی
نمیگی من چطور طاقت بیارم
لوکاس از کنار جین تکون نمیخورد و هر لحضه منتظر بود چشمای زیبای جین باز شه. مدت های زیادی بود که عاشق پسر روبروش شده بود. ظریف، زیبا و پاک و معصوم
جین دلبری های مخصوص خودشو داشت ، میتونست کیوت باشه میتونست ساکت و خجالتی باشه یا حتی پر شور و هیجان و گاهی گستاخ،  لوکاس کل 3 سال با جین زندگی میکرد ولی کسی از عشقی که به جین داشت خبری نداشت.
- جین من نمیخوام اذیتت کنم، من قراره انقدر بهت محبت کنم تا عاشقم شی. ولی جین من خیلی خودخواهم نمیزارم از پیشم بری تو مجبوری عاشقم شی.
جین کم کم چشماشو باز میکرد وقتی چهره لوکاس دید اول چند ثانیه گیج نگاه کرد اما با به یاد آوردن اینکه تو چه موقعیتی هست سریه خیز بر میداره که رگ به رگ شدن گردنش رو کاملا حس میکنه.
- هی آروم آروم چیزی نیست. بهتره آروم شی تا صحبت کنیم.
- من با تو هیچ صحبتی ندارم من هیونگمو میخوام ، بزار برم.
- آیـگـــو کوچولوی من ، قرار نیست جایی بری از این به بعد جات این خونه و کنار من هستش.
- من کوچولوی تو نیستم فقط کوچولوی تهکوکم ، وقتی پیدام کنن حسابی کتک میخوری میفهمی نباید از اول هم به من نزدیک میشدی.
- جین هم اخلاقای کیوت ناز نازیته که من شیفته خودش کرده. فک نکنم کسی بتونه پیدامون کنه. پس بهتره اشکاتو بزاری پاک کنم و صحبتامون بکنیم.
- برو کنار خودم میتونم صورتمو پاک کنم. من هیچ صحبتی با آدم ربا ها ندارم.
لوکاس صبرش تموم شده بود میدونست جین رفتار نرمی نشون نمیده ولی همچین گستاخیم انتظار نداشت. در یک تصمیم آنی خودشو روی جین انداخت و دستاشو با یک دست گرفت و بالای سرش قفل کرد. و با دست آزادش صورت جین و نوازش میکرد.
- جین لطفا منو وحشی نکن چون قول نمیدم جای سفیدی تو بدنت بمونه. برای ددی پسر خوبی باش جین.
جین با شنیدن حفای لوکاس حالت تهوع پیدا کرده بود ، اخه پسری به جذابی اون میتونست هر چیزی و هر کسی جز جین رو میتونست به دست بیاره پس چه نیازی به همچین کارهایی بود. در واقع با این کار نه جین نه لوکاس هیچ کدوم خوشبخت نمیشن.
جین در عین ترسیدن زیاد به فکر تهیونگ و جونگکوک بود. چطور عکس العمل نشون میدادن چطور میخوابن و غرق در اشک و فکرهاش بود که متوجه نزدیک شدن بیش از حد دوباره لوکاس نشد و وقتی به خودش امد که لوکاس لب هاشو به بازی گرفته بود.
سرشو به به طرفین تکون میداد و اجازه نمیداد لوکاس با لذت از لب هاش کام برداره و این باعث عصبی شدن لوکاس شد و سیلی محکمی به جین زد.
جین غافلگیر شده بود و نتونست عکس العملی نشون بده و سرش به شدت به کناره تخت برخورد کرد و با حس کردن مایعی گرم گه از سرش سر ریز شد دوباره بیهوش شد.
- جین ، من باز نتونستم عصبانیتم کنترل کنم. و سریع با پزشک مورد اطمینان خانوادشون تماس گرفت.
-

innocent but royalDonde viven las historias. Descúbrelo ahora