part 11

712 109 33
                                    

یه حس سرخوشی جالبی داشتم، حس میکنم آزادم و میتونم هر کاری دلم میخواد بدون توجه به اینکه کی هستم انجام بدم. با نور فلش دوربین هایی که ازشون عکس مینداخت حس سرگیجه هم اضافه شده بود.
با لبایی که جلو داده بود و سری که پایین انداخته بود همون جا جلوی همه روی زمین نشست.
- جین این چکاریه میکنی؟ پاشو
- ته ته حال ندارم راه برم میخوام بشینم اصلا بیا بغلم کن نمیخوام راه بیام.
- جین جلوی این همه خبرنگار این چه ادا هایی که میدی؟ سریعتر پاشو
- نمیخــــــــــــــــــــــــــوام
تهیونگ سعی میکرد اوضاع به دست بگیره ولی وقتی جونگکوک دید که با استرس انگشتاشو میجویید به یکباره استرس وجودشو گرفت. وقتی هردو چشم تو چشم شدن آب گلوشونو با صدا قورت دادن. توی مغزشون هی تکرار میکردن پدرجون قراره حسابی عصبانی شه.
تهیونگ زودتر به خودش امد. با صدای عصبی رو به بادیگاردا داد کشید.
- بهتون دیروز گفته شده جین مریضه و باید  تا هواپیما اسکورت شه ، چرا فقط نگاه میکنین.
جونگکوک هم جرئت پیدا کرد و تهیونگ همراهی کرد.
جهیون که تازه متوجه شده بود جین چه چیزی خورده ولی از ترسش نمیتونست چیزی بگه پس به سمت جین رفت و بلندش کرد.
جین کاملا صورتش قرمز شده بود و همه فکر میکردن تب داره. جین سرشو به سینه جهیون چسبوند.
- هیونگ من مریض نیستم خیلیم حالم خوبه اتفاقا دلم بغل میخواست، ولی نه بغل تورو دلم میخواست کوکی یا ته ته بغلم کنن. حالا  دلم بوسم میخواد نکنه میخوای منو ببوسی؟ به حرف خودش شروع کرد ریز ریز خندیدن
- ولی هیونگ اگه تو منو ببوسی هر دوتامون به دست کوکی یا ته ته کشته میشیم.
- هیونگ دوست داری کشته شیم؟ دلت میخواد یکم اکشن بازی کنیم؟
- جین لطفا آروم باش و این همه حرفای بی معنی نزن، اگه ادامه بدی مطمئنا این دو نفرم نکشن پدرجونت حتما کارمونو تموم میکنه.
- پدرجون همیشه منو اذیت میکنه ، چشاش پر میشه و دلش میخواد گریه کنه
بوی بابامو میداد دوست داشتم کنارش باشم ولی اون هر دفعه منو دور کرد، هیونگ من بابامو دوبار از دست دادم.
- ششش عزیز دلم لطفا گریه نکن باشه.
- اصلا برا کوکی گریه میکنم منو بزار زمین میخوام برم بغل کوکی، دیگه باهات درد و دلم نمیکنم میری میزاری کف دست پدرجون
شروع به ورجه ورجه کردن تو بغل جهیون کرد تا حدی که جهیون مجبور شد جین زمین بزاره تا خودشو پایین ننداخته.
جین بدو خودشو به جونگکوک رسوند و به دستش آویزون شد.
- جین!
- کوکی لطفا میخوام با تو باشم من که کاری نمیکنم. خودشو مثل یک گربه ملوس به دستای جونگکوک میمالید. و هر دفعه دلش میخواست بوسه ریزی به دستاش میزد.
کوکی منقلب شده بود  و از طرفی نمدونست چه عکس العملس نشون بده تا رفتارای جین توجیح کنه. چشاشو بست و خودشو به بیخیالی زد.
جونگکوک با رسیدن به هواپیما نفس راحتی کشید .حداقل مجبورمون نکرده تو هواپیما بخش عمومی بشینیم اووف پدر جون از دست سیاست  های تو!
با نشستن توی صندلی های خودشون به سمت جین برگشتند تا بازخواست کنن.
- جین! میتونم بپرسم داری چیکار میکردی دقیقا؟ اون چه ادا اصولایی بود که در اوردی؟
- مگه چیکار کردم من؟ خوب شما الان مال منین میخوام بغلم کنین بوسم کنین.
- ناگهانی شروع به گریه میکنه. نکنه نمیخواین  دیگه منو برا همین دعوام میکنین. منم میرم بغل جهیون هیونگ اصلا بوسشم میکنم بی ادبا دیگه دوستتونم ندارم.
- هی بیبی کجا جای تو تا آخر عمرت تو بغل ماست. فقط عجیب رفتار میکنی  و نمیدونم دلیلش چی میتونه باشه. یادت باشه اسم هیچ کس جز من و جونگکوک نمیتونه رو لبات بیاد.
- جین کمربندشو باز کرد و به سمت تهیونگ خزید و سرشو به  تو گودی گردن تهیونگ قایم کرد. لیسی به دگردنش زد که صدای اهی از لبای تهیونگ خارج شد.
- دوست داشتی ته ته؟ و دوباره سرشو جلو میبره و گاز نسبتا محکمی میگیره تا کاملا مارک کرده باشه.
تهیونگ جین دور میکنه.
- جین لطفا تا هتل حداقل صبر کن بیبی اینطوری اگه کسی ببینه  هممون ته چاه میریم.
- کوکی هیونگ توام دوست داری؟ ولی دلم میخواد تورو ببوسم نمیخوام گازت بگیرم.
تهیونگ به سمت جونگکوک چرخید و با درموندگی نگاهش کرد.
- به نظرت چرا داره همچین رفتاری میکنه.
- تهیونگ کاملا واضحه چون مسته از صورت سرخ و رفتارش معلومه. منم اول نفهمیدم ولی جین کسی نیست بخواد همچین رفتاری تو جمع از خودش نشون بده وقتی پای خانواده سلطنتی و پدرجون در میون باشه خیلی بهتر هم رفتار میکنه.
- مست؟ ما که باهاش بودیم کلا!
- تنها چیزی که خورده اون شکلات مسخره بود که جهیون داده بهش، امیدوارم از عمد اینکارو نکرده باشه.
- اوه به محض رسیدن حسابشو میزارم کف دستش.
- ولی خیلی ملوس شده من نمیتونم خودمو کنترل کنم که نبوسمش.
- فعلا بگیر بغلت سعی کن با نوازش بخوابونیش من میرم به بادیگارا بگم اجازه ورود به کسی نده و مواظب باشن.
جونگکوک ، جین  که هی تو جاش پا میشد و شیطونی میکرد و به بغلش کشید. و شروع به نوازش کردن جین کرد.
جین معصوم نگاهش کرد و لباشو به لبای جونگکوک چسبوند.
- دوست داشتم ببوسمت اصلا به تو ربطی نداره.
- هی کوچولو تا هتل صبر کن اینجا جای اینکارا نیست. دلم حتی نمیخواد بهش فک کنم کسی تورو اینطوری با این همه عشوه و سکسی ببینه.
- مگه میریم هتل؟ پس اون قصر کوفتی چی میشه؟
- اون قصر کوفتی بازسازی میکنن و خوشبختانه برای هر 3 نفرمون یک اتاق گرفتن.
- آخ جون قراره کلس شیطونی کنم.
- شیطونی کنیم!
- نه من میخوام برم بیرون بگردم، بازی کنم ، دوست پیدا کنم بیرون غذا با پنیر زیاد بخورم.  شما هم میتونین به کار هایی که پدرجون ازتون خواسته برسین.
- هی همستر کوچولو  اصلا از این خبرا نیست. هرجا بریم همه باهم میریم.
- کوکی دستات گرمه وقتی اینطوری نازمم میکنی خوابم میگیره اما من میخوام حرف بزنم. چیزی که به جهیون هیونگ گفتم میخوام به شما دو نفر که بهم نزدیکترین هم بگم.
- اول به جهیــــــــــون گفتی؟؟
- هیونگ آروم دیگه اه من فقط دلم گرفته.
جونگکوک  وقتی  متوجه بغض صدای جین شد خشمش فروکش کرد.
- چی شده که همستر کوچولوی شیطونم بغض کرده؟
- کوکی من دلم برای مامان و بابام تنگ شده، چرا  منو تنها گذاشتن؟ پدرجون بوی بابامو میداد ولی پدرجونم ازم دور شد و بیشتر اذیتم کرد. حس میکنم دوبار بابامو از دست دادم. انگار قلبم تو هوای آلوده قرار گرفته و نمیتونه درست کارشو انجام بده. دلم میخواست یه بار شده باهشون برم شهربازی کلی جیغ بکشم و مامان نگرانم شه. ولی الان حس بدی دارم خیلی وقت بهشون فکر نمیکردم ولی امکروز تنها چیزی که تو خاطرمه فقط نبودشونه.
جین از ته دل گریه میکرد و دلش آغوش مادرانه ای میخواست.
تهیونگ با عجله خودشو بهشون رسوند و نگران به نظر میرسید.
- جین عزیزم چی شده؟ جونگکوک دعواش کردی؟
- بشین تهیونگ خودت متوجه میشی. صدای جونگکوک میلرزید و تهیونگ متوجه غیرعادی بودن موضوع شد.
- جین کوچولوی قشنگم، مامان بابات میدونستن قراره  6 تا هیونگ داشته باشی که عین کوه پشتت باشن. میدونستن دو نفر هستن که عاشقانه دوستت دارن، خیالشون راحت بود و بدون هیچ دردی و با عزت مردن. میدونم نمیتونم جاشونو برات پر کنم ولی من و تهیونگ قول میدیم نزاریم آب تو دلت تکون بخوره. همیشه کنارتیم تو هر شرایطی هیچ وقت تنهات نمیزاریم. هر چی دلت بخواد با همدیگه تجربه میکنیم. مطمئن باش کیوتی من که دوباره نمیزارم اشک به چشای قشنگت بیاد.
تهیونگ که متوجه ماجرا شده بود سر جین به سینش چسبوند.
- جین هیچ وقت یادت نره ما حتی حاضریم برای همدیگه جونمون هم بدیم. همیشه کنار هم میمونیم و تا ابد برای خوشبختی در کنار همدیگه تمام سعی خودمونو میکنیم.
- جدی میگین؟ شما همیشه پیشم میمونین؟
- معلومه که جدی میگیم کوچولوی دوست داشتنی.
هر سه هم دیگرو بغل کرده بودن و بوی تن همدیگرو وارد ریه هاشون میکردن و آرامش به بدناشون تزریق کردن.
جین تو همون حالت از خستگی خوابش برد. و جونگکوک و تهیونگ محو زیبایی پرنس کوچک  سرشونو  به هم تکیه دادن و چشم هاشونو بستن این در حالی بود که سخت جین بغل کرده بودن و نمیخواستن به آینده و اتفاقات بعدی فکری کنند.
................................................................
من میدونم بچه بدی ام و گاها دیر آپ میکنم اما شما به بزرگی خودتون ببخشین😁
دوست داشتین؟ نظری انتقادی پیشنهادی؟
بوراهه 💜

innocent but royalWhere stories live. Discover now