Part 5

1K 158 21
                                    


- اه چقد هواپیما تکون میخوره نکنه تو چاله هوایی افتادیم، جین چرا این همه ساکت شدی

با دیدن جین که صورتش رنگ پریده شده و دستاشو مشت کرده متوجه ترسی که هشدارشو بهش داده بودن شد.

- هی جین آروم باش چیزی نیست ببین من کنارتم، با اینکه دلم نمیخواد ولی اگه نمیتونی تحمل کنی میتونم هیونگتو صدا کنم. با تایید سری که جین نشون داد جینیونگ با بیشترین سرعت به سمت جیمین رفت.

- هیونگ، صداش گرفته بود و نفس نفس میزد ولی باید حرفشو سریعتر میزد.

- چی شده جینیونگ ، نکنه برای جین اتفاقی افتاده؟

- هیونگ جین حالش خوب نیست ترسیده لطفا سریع با من بیاین. هیونگ محض رضای خدا سریع بیاین الان غش میکنه.

جیمین و جونگکوک سریع پاشدن و به سمت جین رفتن دقیقا میدونستن همچین چیزی میخواد اتفاق بیفته، جین اکثرا تو هواپیما دچار حمله عصبی میشد.

جیمین کنار جین میشینه سرشو بغل میکنه و شروع میکنه به صحبت در گوشش ، لرزش بدنش خیلی زیاده ولی با غالب شدن اهنگ توی ذهنش از لرزش بدنش کم میشه و عادی نفس میکشه.

- جین سعی کن آروم و عمیق نفس بکشی، من و جونگکوک کنارتیم دیگه نگران چیزی نباش.

با بهتر شدن حال جین، آروم شروع به گریه کردن میکنه و از اینکه ازهمه چی بترسه حس ضعف شدیدی میکنه دستای جونگکوک محکم میگیره و آروم ازش میخواد تا بغلش کنه.

تنها فرد ساکت جینیونگ بود و از اینکه جین تو این موقعیت میدید به شدت اعصابش بهم ریخته بود دلش میخواد کمک کنه ولی در واقع هیچ کاری نمیتونست بکنه، البته فعلا نمیتونم در آینده من یکی از دوستای نزدیکش میشم.

تا فرود هواپیما و پیاده شدنشون جین تنها نموند ولی به محض خارج شدنشون جینیونگ محکم دستشو گرفت و با خودش اینطرف و اونطرف میکشید.

- هی جین من در حد مرگ ترسیدم، ببخشین که نتونستم کاری برات انجام بدم، دلم میخواستم من بودم که آرومت میکرد من لعنتی بهت قول دادم

- هی جینیونگ من الان خوبم و بهتره این قیافه کیوت به خودت نگیری چون از 2 ساعت پیش اون پسره ویونگ تو نخته، و جکسون هیونگم تا حالا 1000 بار بهش چشم غره رفته و احتمالا شاهد یک دعوای جذاب باشیم.

- جین اولا من کیوت نیستم ، دوما میخواد نگاه نکنه، سوما هیونگم میتونه نفس عمیق بکشه تا دعوا سر نگیره. چهارما این پسره خیلی جذابه میخوام اصلا خودم برم بهش پیشنهادای خوب خوب بدم.

- لازم نکرده حرکت بی جایی کنی.

- اوه مارک هیونگ تو این پشت چیکار میکنی؟ یه آهانی اوهونی میکردی هیونگ ویژالم. و سعی میکرد با لودگی دستشو از دستای مارکی که با فشار گرفته بود بیرون بکشه.

innocent but royalWhere stories live. Discover now