Part 16

652 112 38
                                    


جین به طرز عجیبی ساکت شده بود. به یه قسمت خیره شده بود و حتی متوجه نیود مدت هاست به اون نقطه زل زده.همه فکر میکردن جین تونسته به راحتی این موضوع برای خودش حل کنه و مشکلی نداره. ولی جین از درون شکسته بود. روی وحشی زمانه دیده بود و میدونست انسان ها تا چه حد میتونن بی رحم باشن. دنیا بدون هیونگاش براش شبیه جهنم بود.

الان قدر تک تکشون میدونست ولی کاش یکم شده قوی تر از اینی که بود تربیت شده بود. نمیدونست شکر گزار باشه یا گله و شکایت کنه. مگه اون پسره ازش نمیخواست مثل بچه ها رفتار کنه، پس چرا حس میکرد همون لحضه بزرگ شده. چرا حس میکرد نمیتونه با این روند به زندگیش ادامه بده.

درسته خودشو برای همه تو دید اول لوس کرده بود ولی ترس بزرگی تو دلش رخنه کرده بود. بهش هزار بار اطمینان داده بودن که دوستش دارن و هیچ وقت پسش نمیزنن ولی چرا نمیتونست به حرفشون اعتماد کنه. این تفکرات عجیبی که هر لحضه به ذهنش خطور میکرد چی بودن. تصمیم عجیبی و سختی گرفته بود که میتونست تهیونگ و جونگکوک و حتی بقیه هیونگاشو دیونه کنه ولی تنها راهی بود که به ذهنش می رسید.

- جین ما منتظریم ، خواسته بودی باهم دیگه صحبت کنیم.

- ته ته من الان نمیتونم چیزی بگم ، اول میخوام با پدرجون صحبت کنم.

- پدر جـــون؟ جین منو نترسون لطفا به من بگو میتونیم باهم حلش کنیم

- تهیونگ من فقط با پدرجون صحبت میکنم بعد همه چی براتون توضیح میدم. پدرجون نمیاد اینجا؟ خبر داره از چیزی؟

- خبر داره ولی به خاطر اینکه رسانه ها رو گیج کنه مجبورش کردیم بمونه. فردا به قصر برمیگردیم.

جین لبخند دردمندی زد و سرشو گذاشت رو پای جونگکوک و ازش درخواست کرد تا موهاشو نوازش کنه. با هر نوازش جونگکوک دلش بیشتر ترک برمیداشت و از چشاش اشک چکه میکرد ولی دستشو رو چشاش گذاشته بود تا کسی متوجه گریه اش نشه. انقدر بیصدا گریه میکرد که کسی متوجه بد بودن حالش نشد. و بعد مدتی تو همون حالت خوابش برد.

- باید پمادشو بزنیم بیدارش کنم یا همین طوری بزنم ؟

- اه جیمینا نمیدونم میترسم بیدار شه بترسه الان بیدارش کنیم بهتره.

- باشه کوکی

جیمین خیلی اروم سعی میکرد جین بیدار کنه که موفق شد. جین با چشمایی که کاسه خون بودن بدون اگاهی به اطرافش فقط به جیمین نگاه میکرد.

جیمین با دیدن چشای جین شوکه شده بود این به خون افتادن فقط با گریه کردن اتفاق میفته، پس چرا اصلا متوجه نشدیم. چند لحضه در همون حالت به جین خیره شده بود و قدرت هر عکس العملی ازش گرفته شد.

innocent but royalOù les histoires vivent. Découvrez maintenant