Part 8

852 134 91
                                    


تا حالا جین اینطوری ندیده بودم از ته دل داشت میخندید. دستای جینیونگ میگرفت و تا جای حساس بازی نمیشد دستاشو ول نمیکرد. حسم قابل بیان نیست انگار چیزی از دست دادم قلبم یکی تو دستاش مشت کرده و هر لحضه امکان داره نزنه، مثل آروزی از دست رفته که خودت باعث نابودیش شدی.، ولی منو تهیونگ بهم قول دادیم مواظب جین باشیم وعشقمون ذره ای نسبت بهش کم نشه و جین متعلق به ماست، نمیتونیم اجازه بدیم عاشق فرد دیگه ای بشه. از حساس بودنمون سر جین اکثرا هیونگا متوجه قضیه شدن و سعی میکردن هرچند غیرعلنی بهمون کمک کنن. اوایل برام سخت بود قبول کنم به جز من جین کسی دیگه هم دوست داشته باشه اما تهیونگ تونست قلب منم بلرزونه ولی تا جین پارتنرمون نشه هیچ رابطه ای وجود نداره. جین یه بیبی بوی کیوته که متعلق به ماست هر دفعه با ناز و شیطنت خاصش حرف میزنه نمیدونم چطور جلوی خودمو میگیرم تا جلو نرم و لباساشو به کام نگیرم. ولی الان با دینش با کسی دیگه سلول به سلول بدنم غیرقابل کنترل شده پس اجازه دادم غریزی با این مسئله روبرو شم. ولی با چیزی که شنیدم عقلمم از دست دادم.

- جین لبات از لبای منم قشنگتره آدم دلش میخواد حسابی ببوستشون.

- جینیونگ خیلی بی تربی... با صدای فریاد جونگکوک حرفشو نصفه ول کرد و با چشمای ترسیده بهش نگاه کرد.

- معلومه دارین چیکار میکنین؟ یکم بگذره میخواین از چی حرف بزنین یا چیکارا کنین؟ جینیونگ همین الان بهتره بری خونتون تا چیز دیگه ای بهت نمیگم.

- هیونگ من شوخی کردم

- شوخی؟ همین الان برو خونتون حرف اضافی قرار نیست بشنوم

جینیونگ با دودلی بیرون رفت ولی همش به فکر جین بود، آخه این حرف چی بود بهش زد ولی حرفی بود که جدیدا زیاد بهش فکر میکرد و هر دفعه محکم به سرش میزد تا بیشتر از این پیروی نکنه. اما جین یه گوشه وایستاده و با ترس به جونگکوکی که موهاشو با حرص به عقب میاد نگاه میکرد، قبلا هم کسایی که بهش حرفی همچنینی میزدن چه طرف چه جین تنبیه میشد. تو دلش میگفت خوب به من چه خوشگل و جذابم همه جذبم میشن.

- هزار دفعه گفتم خوشم نمیاد کسی با هوس نگات کنه و حرفای بی مربوط بزنه؟ بعد تو راحت بهشون اجازه میدی مغزای کثیفشون بریزن وسط ؟ مشت محکمی به دیوار میزنه که جین با وجود ترسش ، نگران جلو میاد تا مانع صدمه رسوندن بیشترجونگکوک به خودش بشه.

- هیونگ دستتو بده من ، چیکار کردی با خودت دستت کبود شد. با دیدن دستای جونگکوک به شدت گریه اش گرفت و دستای جونگکوک گذاشت رو صورت خودش و گاها بوسه آرومی روشون میزد.

جونگکوک به طرز غیرقابل باوری آروم شده بود، انگار آرامش به یکباره وارد بدنش شده بود. چونه جین با دستش گرفت و بلند کرد تا به چشماش نگاه کنه.

innocent but royalWhere stories live. Discover now