دیگه واقعا دارم دیوونه میشم.
دیگه حتی لیوان روی میز هم داره میلرزه چه برسه به اعصاب من.
این بساط قرار نیست تموم شه انگار.
5خونه جدید میخوان بسازن که دوتاش تکمیل شده و سه تاش مونده.
من زیاد به سر و صدا حساس نیستم اما واسه اینکه کار زود تموم شه، شب و روز میزنن و میکوبن و...
در اتاقم به صدا دراومد.
"آنا"
"بله?"
"من امشب میرم بیرون پیش کارولین.امشب با دوستاش تو هتلن و تریس قراره بیاد. کارو خواسته من حتما باشم. باید برم.کاری نداری؟"
"نه، خوش بگذره،
در ضمن خوشتیپه! حداقل یه کی رو واسه خودت نشون کن. رو زمین میمونیا"
"اووووو.... تو فعلا به فکر قیافه داغون خودت باش.
فعلا!"
میدونم که شوخی میکنه و گرنه کلشو میکندم.
تو آینه به خودم نگاه کردم.
اتفاقا خیلیم خوشگلم.
خب حالا چیکار کنم. تک و تنها؟
اووووووو...آهنگ گوش میدم.هوراااااا....
وقتی جیسون هست زیاد صدا رو بلند نمیکنم که اذیت نشه.
حالا که اون نیست از دست این سر و صدا به آهنگ پناه میبرم....
خب خب، چی گوش کنیم؟
تو فایلم که جست و جو کردم، بیشتر حال داشتم وان دی گوش کنم.
steal my girl
اصن این آهنگ که شرو میشه کله منم ریتمیک میاد...
زیاد کردم تا ته... ینی خونه میارزید و منم که وقتو مناسب دیدم انواع دیوونه بازیا و رقص جلوی آینه و هر چی بگی...
انگار مخم رد داده.
بعد چند دقیقه از اتاق اومدم بیرون.
صدای آب میاد ولی شیر آب باز نیست.
یکم اینور اونور که نگا کردم دیدم صدا از حموم میاد.
حتما جیسون اومده و رفته حموم.
ولی اون همیشه حوله رو میذاره پشت در.
ولی چرا حوله ای جلو در نیست؟
خب،شاید یادش رفته بذاره...
یه حوله تمیز گذاشتم پشت در.
"جیسون، برات حوله گذاشتم پشت در."
ولی جواب نداد.
بیخبال بابا مهم نیست.
آهنگای مختلف واندی پلی میشدن و منم دیوونه بازی.
YOU ARE READING
winner
Fanfictionهیچ وقت گریه نکن و خودتو نباز قدرت تو میتونه دنیا رو به زانو در بیاره!