◆𝐌𝐲 𝐬𝐚𝐦𝐩𝐥𝐞 𝐋𝐨𝐫𝐝◆

Part:17

در عالم خود غرق در فکر بود که التش اسیر دست چویونگ شد و شروع به بازی با بیضه هایش کرد.

جیمین با هر لمس از درون متالشی میشد...

از درون می گریست اما در ظاهر سخت و پر نفرت به مردی می نگریست که با پوزخند با اندام خصوصیش بازی میکرد.

الان پسرک مظلوم یونگی حالا شیر درنده خویی بود که آماده دریدن بود.

صدای پوزخند مرد که درون مغزش پیچید با خشم به طرفش حمله کرد و گردنش را گاز گرفت و با آخرین توان دندان هایش را درون گوشتش فرو کرد.

این پسر زخم خورده بود،پر از نفرت و خشم بود و حالا فقط میخواست از خود و عفتش محافظت کند.

چویونگ نعره میکشید که مردی با عجله وارد سالن شد و با شوکری که در دست داشت به گردن جیمین زد.

جیمین بر اثر شوک دندان هایش رو از گردن مرد بیرون کشید و بی حال روی زمین افتاد.

چویونگ با حرص لگدی به پاهای جیمین کوبید ،گردنش را لمس کرد و به بیرون از سالن رفت.

چند دقیقه ای طول کشید تا با گردن باند پیچی شده برگشت و جیمین را کشان کشان به اتاق برد..........

جیمین توان مقابله نداشت.

جانی در بدنش باقی نمانده بود.

ترس در وجودش بود.

می ترسید از تجاوز،از فروخته شدن از صاحبی به غیر از یونگی که روحش را تصرف کند.

نمی دانست در آن اتاق کذایی چه چیزی در انتظارش ست اما هر چه که بود قطعا بعد از آن خود را میکشت.

در اتاق باز شد و جیمین بهت زده به اطراف نگریست.

بعد از دیدن آن وسایل لب و دهانش خشک شد و خونی در رگ هایش جریان نداشت.

چه در انتظارش بود؟!

اما وقتی جنازه غرق خون دخترک را درون کاور دید همه چیز دستگیرش شد.

حالا دیگر تقلا نمیکرد،نمیترسید،میدانست بعد از یونگی زنده نخواهد بود پس چه بهتر خودشان جانش را بگیرند.

بازویش که کشیده شد با قدم های محکم با مرد همراه شد نمیخواست آنها با ترسش خوشحال شوند،میخواست تا لحظه مرگ پر غرور در خاطر آنها باقی بماند.

بی حرف اضافه روی تخت دراز کشید و با شجاعت به مردی نگریست که دست و پاهایش را به تخت می بست.

چویونگ که بالای سرش آمد پوزخندی گوشه لبهای خوشفرم جیمین جا خوش کرد و همین مرد را

عصبانی میکرد.

اما سعی کرد آرام باشد:

-خوبه که نمی ترسی اکثرا وقتی این تخت و میبینن جیغ و داد میکنن و کار ما رو سخت میکنن ولی تو اونجوری نیستی ..اگر سود خوبی نداشتی حتما تو رو سگ دست آموز خودم میکردم.