𝑭𝒂𝒍𝒍𝒊𝒏𝒈

4/1.Bedroom Stories

لیسا نمیدونست بعنوان قدم بعدی چیکار باید بکنه.منتظر بود تا جنی از دستشویی بیرون بیاد و خالصانه امیدوار بود که دخترک سبزه حالش بهتر شده باشه.

روی لبه تخت هتل نشسته بود.

یکم قبل تر لباسش رو با تیشرت اُورسایز متالیکایی که جنی ازش کش رفته بود عوض کرد.

دخترک تایلندی کلی فکر کرده بود که این تیکه خاص لباس کجا میتونه رفته باشه.

اگرچه که به اینکه یکی ممکنه اونو برداشته باشه شک کرده بود.

جنی این اواخر لباس های روزمره لیسا رو میپوشید.
بخصوص اینکه سوئیشرت های اورسایز یا هودی های لیسا رو خیلی دوست داشت.

وقتی میپوشیدشون شبیه یه بچه بغلی فسقلی میشد و همه چیزی که لیسا میخواست این بود که صورتش رو تو دستاش بچلونه.

گوشیش رو به عنوان یه حواس پرتی برداشت و متوجه یک پیام جدید از طرف جیسو شد.

چیچوو :ماندو چطوره؟

لیماریو: اون تو گیر کرده... :(

چیچوو :انقدر بده که هنوزم؟ :(

لیماریو: تقریبا...

چیچوو :میخوایی برگردی بیایی و با من و سنجاب Tangled تماشا کنی؟ میدونی... بذاری مندو یکم استراحت کنه...؟

لیماریو :نوپ.امشب پیشش میمونم.

چیچوو :لیسایا ، اون به استراحت نیاز داره!نه به اینکه زیرت باشه

لیسا به آخرین پیام جیسو خیره شده بود ، صورتش یکم داغتر شده بود و نمیدونست که چرا.

همه میدونستند که لیسا بطور طبیعی خیلی حساسه.
گاهی کار هایی مثل پرت کردن خودش روی اعضای دیگه میکرد.

همیشه سر به سرش میگذاشتند و سعی میکردند کاری کنند که از روشون بلند شه.

به جز جنی...
هیچ سعی نمیکرد که از دستش فرار کنه.

آه می کشید و چشماش رو برای لیسا که مثلا ناراحت شده بود میچرخوند ،اما هیچ وقت ،حتی یک بار ، سعی نکرد که از دستش فرار کنه.

لیماریو :خیلی بامزه بود

بعد از اون ، خیلی طول کشید تا جیسو جوابش رو بده. اما وقتی جواب داد ، فقط یه قلب صورتی فرستاد ،همین و بس.

در دستشویی باز شد و جنی اومد بیرون. چشمای مراقب لیسا سریعاً چرخید تا با چشمای جنی ملاقات کنه.

رنگ کم کم داشت به صورتش برمیگشت ، سرزنده تر از قبل بنظر میرسد.

لب های جنی به اندازه کمی برای لبخند کشیده شدند ، لبخند برای تیشرت متالیکایی که حالا برای "جفتشون" بودو تن لیسا بود ،اما چیزی نگفت بجاش دست ها شروع به بازی کردن با موهایی کردند که بطور مرتبی درهم بافته شده بودند و نشون از لیسا داشتند.