6

1.5K 174 45
                                    

روزای هفته به ارومی گذشت.
از تمرین کردن وحشت داشتم.

سه شنبه دوباره تمرین داشتیم و من و تهیونگ باهم دیگه مثل دیوار رفتار میکردیم.

زیر لب به هم فحش میدادیم اما رو در رو نمیشدیم و بحث نمیکردیم.

روز های بعدی هم گذشت و ما همچنان همدیگرو نادیده میگرفتیم.

موقع بازی اگه توپ سمت من میومد میزدمش و اونم اگه توپی سمت خودش میرفت میزد. هیچکدوممون دعوا شروع نمیکردیم.

خوشحال بودم که ایگنورم میکنه.
نمیخواستم قیافه نحس از خود راضیشو تحمل کنم.

اصلا، چه برسه به اینکه صدای تخمیشو بشنوم.

جمعه شد و سکوت بین ما دوتا همچنان ادامه داشت.
اعتراف میکنم کم کم داشت اعصابم خورد میشد. دلم میخواست برم رو مخش، عصبانیتمو سرش خالی کنم.

اون روز و روز قبلش یه امتحانو خراب کرده بودم و استادش صدام کرد ازم پرسید که قبلا با تقلب امتحانا رو خوب میدادم یا نه.

حرصم گرفته بود که اصلا چرا همچین فکری درموردم کرده.

و الان حس میکنم از عصبانیت دارم منفجر میشم اما خودمو نمیتونم تخلیه کنم.

زیر لب "کصکش" و "کونی" زمزمه کردم و امیدوار بودم تهیونگ عصبانی شه بپره بهم.

اما نشد.
شت.
میخوام توجهشو جلب کنم.

دلم میخواد بهم نگاه کنه تا اخم کنم و بهش انگشت فاکمو نشون بدم اما اون لعنتی چشماش فقط روی توپه و با تیم مقابل بگو بخند میکنه.

میدونستم کار احمقانه ایه اما با لجبازی دویدم و توپی که به سمت اون میومدو زدم.

بعد اینکه توپو زدم برگشتم و نگاهی به تهیونگ انداختم.

یه نگاه دارک رو صورتش بود اما چیزی نگفت.
"زیادی کُندی"
زمزمه کردم.

به بازی ادامه دادیم و دوباره پریدم توپی ک تهیونگ باید میزد رو من زدم.

خم شدم و جلوش کش اومدم "اوپس" معصومانه گفتم.

میتونم عصبانیتش رو ببینم. خودشو داشت کنترل میکرد.

واقعا دلم میخواد داد بزنه عصبانی بشه.
این بار عمدا کصدست بازی دراوردم و توپو نزدم.

توپ از کنارمون رد میشد و هی امتیاز از دست دادیم.

هر بار که توپ از دستم در میرفت به تهیونگ نگاه میکردم و متوجه میشدم عصبانیتش داره بیشتر میشه.

"آخخخ فکر کنم خوب بدنمو گرم نکردم..." و شروع کردم لانچ زدن اونم درست وسط بازی.

پامو قشنگ کش اوردم، شلوارکم بالا اومد و رونام معلوم شد.

Rival(VKOOK)🔞Where stories live. Discover now