7

1.5K 155 76
                                    

(پارتی)

دوتا آب جو خورده بودم. هنوز کامل مست نشده بودم. اما اگه مست نبودم یعنی این ادمی که جلوم میدیدم، واقعا خود لعنتیش بود؟

خودش بود...
جلوم وایساده بود.
تهیونگ با موهای بهم ریختش و شلوار جین تنگی که پوشیده بود اونجا وایساده بود و نگام میکرد.

عضلات و کمر باریکش از زیر لباسش معلوم بود.
باورم نمیشد.

این عن چرا اینجاس؟ چرا هرجا میرم جلوم سبز میشه!

همیشه تو هر فرصتی که داشتم میریدم به تهیونگ و اذیتش میکردم. خوشم میومد رو مخش باشم.
و حالا تهیونگ اینجا بود.

طبقه ی بالا.
اتاق هوسوک.
تنها با من تو یه اتاق.

اولش فکر کردم اتاقو اشتباه اومده اما نه.
درو پشت سرش بست و قفل کرد.

«چیکار میکنی کیم، اومدی دعوا راه بندازی؟»

تهیونگ چند قدم به سمتم برداشت.
«اگه بگم آره چی میشه؟»

چشمامو چرخوندم.
«چیه، بدون من تو مهمونی بهت خوش نمیگذره؟»
«نه پرنسس...» با صدای آرومی گفت.

چشم غره رفتم.«درمورد این اسم بهت چی گفته بودم؟»
چند قدم دیگه بهم نزدیک شد.«اینکه خیلی دوس داری پرنسس صدات کنم.»

«نخیر دوس ندارم.»
«داری... میدونم که داری.»

به سمتم خم شد و بهم لبخندی زد.
بوی الکلی از نفسش حس نمیکنم. اون مست نیست؟
به چشماش نگاه کردم.«چرا اینو میگی؟»

«وقتی توی رختکن حوله از دور کمرت شل شد و افتاد، تو سفت شده بودی.»

با تعجب گفتم:«فاک! نه!»

تهیونگ لبخند مستطیلی ای تحویلم داد.
دستامو مشت کردم.
پسره ی کصکش.

یه دفعه به سمت دیوار هولم داد.«مطمئنی؟»
نفسم تو سینم حبس شد. داشتم خفه میشدم. چرا نمیتونم نفس بکشم؟

بین تهیونگ و دیوار گیر افتاده بودم. دستامو جمع کردم کنارم.

تهیونگ دست چپشو کنار سرم رو دیوار قرار داد.
«کیم، تو مستی؟» در حالی که صدام میلرزید پرسیدم.

«نه بیبی. حتی یه قطره ام مشروب نخوردم.» با صدای بم و ارومی گفت.

حس کردم زانوهام دارن شل میشن.
جونگکوک تو چه مرگته؟

«داری سر به سرم میذاری؟» امکان نداره اون الان هوشیار باشه.

«اگه تو اینطوری بخوای.» زمزمه کرد.
زبونم بند اومده بود.
صورتشو نزدیکتر اورد.

«پرنسس...» رو پوست گردنم زمزمه کرد.
بوی عطرش تو دماغم پیچید.

تهیونگ تو چشمام نگاه کرد:«بیبی بوی...»
لپام قرمز شد.

Rival(VKOOK)🔞Where stories live. Discover now