چانیول:فااک بهت بهم دست نززن
تهیونگ:ی دقیقه ببند
چانیول:نهه..نمیخوام...دوباره انتخاب کن....اصلا هرچیزی جز این ...وات دفاااک من یه باکره کوفتیممم....
تهیونگ :مجبوورمم می فهمی؟!چانیول از شدت استرس و ترس چسبیده بود به مبل و حتی یه میلیمترم نمیتونست جابه جا بشه...
جونگین:من فقط.....من متاسفم!
تهیونگ:ببند دهنتووو کیم جونگین .....توی لاشی اگه نمیگفتی این بازی رو انجام بدیم ...من جلوی این لنگ دراز ترسو زانو نزده بودم .. تا دیک کوفتیشو ساک بزنم ..!تهیونگ دستاشو دور رون های چانیول قفل کرد تا اون رو ثابت نگه داره .سرشو به سمت زیپ باز شلوار چانیول برد .
چانیول:دَرش نیاریی هاا.. از همون جااا... وای خدای من..جلوی اون دندونای فاکی تو بگیر ...العان میشکنیش...
تهیونگ : ودف..!خب بعد از قضیه دراماتیک ظهر ، کای پیشنهاد داد تا سه نفری به بار بیان و خوش بگذرونن ...
وقتی اون سه تا وارد لوکس ترین بار سئول شدن
اولین کاری که انجام دادن رزرو کردن یه اتاق وی ای پی سفارش کلی مشروب و ابجو که تقریبا هفتاد در صدش خورده شده و بقیش پخش و پلا بود .کای قبلا این بار رو داخل اینترنت دیده بود و کلی کامنت خوب و نظرات عالی داشت ...
هم برای فضای دارک و مشروب های فوقلعادش ، دنسر هاای هاتش ......
هم برای برای بازی که خیلی سروصدا کرده بود....بازی گوی طلایی.!
(بازی گوی طلایی :
اولش مثل بازی جرئت و حقیقت تنها فرقش اینکه وقتی بطری دو نفر رو انتخاب کنه ، نفر سوم اون جمع باید از داخل گوی طلایی ، یک پاکت کوچیک برداره و هرچیزی داخل اون باشه رو باید دو نفر انتخابی انجام بدن )کای که نمیدونست این بازی چجوریه ... اون فقط به دوستاش پیشنهادشو داد و خب خود اون احمقا قبول کردن
تا یک ربع پیش بازی خیلی فان و باحال بود چیزای مسخره ای داشت ولی وقتی دوسر بطری به طرف چانیول و تهیونگ افتاد و کاغذی که کای برداشت [ساک زدن در یک دقیقه]
و اتاق وی ای پی با دیدن نوشته مشکی روی اون پاکت ترکید ..
این یعنی ته باید برای یولی ساک بزنه اونم در یک دقیقه .!!کای دست برد و یک بطری مشروب دیگه برداشت ....
چیزی که داشت همین الان جلوش اتفاق میفتاد خجالت آور بود ...و اینکه خودش باعث بود وحشتناک بود ....تهیونگ بعد دیدن دیک چانیول هنگ کرده بود..
چرا دیک دوست قدبلندش انقدر کوچیک بود ...توقعش از یولی یه چیز دیگه بود ...همین موضوع برای ترکیدن تهیونگ کافی بود .
چانیول با شنیدن صدای خنده های تهیونگ به پایین پاش نگاه کرد و رنگش پرید ...
با دیدن دیکش که داره توی دستای تهیونگ له میشه دادش در آمد
چانیول : عووضییی نگیر دستت لهش کردی .. العان میشکنیش..ولش کننننن...شکستیش..فشارش نده..تهیونگ : چانی ، دیکت ازچند سالگی رشد نکرد ؟!
چانیول :توی بچ عوضی ...
تهیونگ با پوزخند دیک چان رو فشار داد و دادشو درآورد
اولش واقعا از این انتخاب متنفر شده بود ولی حالا که دیک چان روبه روش بود ، اونقدر هم بد بنظر نمیومد ... میتونست کلی اذیتش کنه
تهیونگ اصلا چیزای خوبی تو ذهنش نبود .
YOU ARE READING
lovely boys
Fanfictionلاولی بویز به معنی 🚫پسرای دوست داشتنیه 🚫 اولین تصوری که توی ذهن همه میشینه بعد شنیدن این اسم چند تا پسر کیوت و دوست داشتنی و بامزه و آرومن پسرای که گوگولی و ساکتن ولی گررررلز باور نکنید اونا به هرچی شبیهن جز آروم و ساکت و کیوت اون لعنتیا...