part10

576 91 84
                                    


+++++

بعد از تمام شدن قرار ملاقات و بستن قرار داد این ماه با کیم ،اون رو تا فرودگاه همراهی کرد .
این قرارداد مهمی بود برای همه پسرا یه پیشرفت چشمگیر درآینده ..

به ساعت نگاه کرد نزدیک ۵صبح بود .چشمای سهون از شدت خستگی قرمز شده بودن و سردردش همچنان ادامه داشت
تنها چیزی که العان میخواست آرامش بود..میخواست به سمت آپارتمان جونگ بره اما یه دردسر زنده توی عمارت جئون هر لحظه خراب کاری میکرد .

با سرعت بالا به سمت عمارت روند ، به جیمین هیونگ زنگ زد.
با پیچیدن صدای غرق در خواب و دو رگه جیمین خودشو لعنت کرد ، العان ساعت ۵ صبح بود ...

جیمین: سهون؟ اتفاقی افتاده پسر؟ چیزی شده؟ فقط آدرس بده خودمو میرسونم .

بعد از یک روز طولانی و خسته کننده،شاید این اولین لبخند واقعی بود که مهمون لب های سهون میشد
جیمین هیونگِ همیشه نگرانش ، شاید تنها کسی بود که نگران حال سهون میشد و حاظر بود براش جونشم بده تنها روشنایی زندگی سهون .

سهون:نه جیمین تازه از شرکت برگشتم قرارداد با کیم اوکی شد دیگه نگران نباش.

جیمین که از صدای خسته و کلافه سهون ، عصبی شده بود از روی تخت بلند شد و بدون اینکه اون دوتا موجود عجیب غریب رو بیدار کنه از اتاق بیرون امد.

جیمین: بگو ببینم مگه جونگکوک قرار نبود بره سر قرارداد؟
سهون : نه من رفتم .

جیمین : پسره سربه هوا ، کجایی العان هون؟
سهون : دارم میام عمارت ، در پشت رو باز کن .

جیمین به سرعت پله های عمارت رو پایین آمد و به سمت در پشتی رفت .

جیمین: دارم میام ، تو عجله نکن آروم برون اون بی صاحابو ، صدای لاستیکاتو من از این ور خط میشنوم یاغی .

سهون : کم گیر بده جیمین شی ، بزار برسم بعد شروع کن ...

جیمین: اهوم..

جیمین میدونست سهون مغرور تر از این حرفاست که بگه خستم بگه بهت نیاز دارم بگه پیشم باش ، بگه قطع نکن .

جیمین میدونست ، از صفر تا صد پسر یخی رو از حفظ بود اینکه سهون بهش زنگ زده یعنی بهت نیاز دارم ، خستم ، کلافم ، سرم درد میکنه یعنی قطع نکن .

جیمین، پسر پشت خط رو از بر بود .

با شنیدن صدای توقف ماشین به سمت در رفت و بازش کرد .

با چشمای سرخ و دستای لرزون از ماشین پیاده شد و به سمت جیمین رفت و روبه روش متوقف شد

جیمین بالافاصله با بغل کردن پسر ، سعی کرد ارومش کنه.

خوبی عمارت جئون اینه که بزرگ شدن پسرا رو به چشم دیده ، راه رفتنشون ،دعواهاشون ، خنده هاشون ،گریه هاشون ...‌ همه و همه.
عمارت جئون دفترچه خاطرات پسراست همون غار تنهایی معروف، جاییکه وقتی دلت میگیره تنها نمونه که به ذهنت میرسه .
جیمین روی چمن های سبز نشست و سهون دقیقا جای همیشگیش دراز کشید و سرشو روی پاهای هیونگش گذاشت .

lovely boys Where stories live. Discover now