پارت ۱۷

888 221 143
                                    

بازی جدید  :

نفسی گرفت و چند ضربه به در زد و گفت: میتونم بیام داخل؟!

و صدای ییبو بلافاصله به گوشش رسید که میگفت: البته!

لبخند محوی زد و وارد اتاق شد!

ییبو هنوز نیمخیز بود و با نگاهی مشتاق منتظر دیدن جان بود، اما به محض ورودش لبخندشو قورت داد و با نگاهی عادی بهش گفت: متاسفم که خدمه رو مرخص کردم، راستش نمیخوام کسی به رابطه ی من و تو پی ببره !
میترسم دردسری واسم به بار بیاد!
البته مستخدم هفته ای یه بار و برای گردگیری و
تمیز کاری برمیگرده!

جان با اینکه از شنیدن این حرف کمی ناراحت شده بود، سرشو تکون داد و گفت: درسته، حق با توئه!

بعد نگاهشو توی اتاق چرخوند و با تردید ادامه داد: چیز خاصی لازم نداری .... اگه چیزی نمیخوای من توی سالن می مونم ، کمی استراحت کن!

ییبو بلافاصله جواب داد : نهههه!

جان با تعجب نگاهش کرد و گفت: نه؟!
نه یعنی چیزی لازم نداری ... یا....؟!

ییبو  با آرامش نگاش کرد و بهش گفت: بیا اینجا ...
بیا و کنارم بشین !
میخوام وقتی میخوابم پیشم باشی!

جان هیجان زده لبشو گاز گرفت و گفت: ولی ... تو حالت خوب نیست و شنیدی که دکتر چی گفته!

ییبو با دیدن صورت جان خندید و جواب داد: یااا.... تو الان به چی فکر میکنی؟!
مسلمه که یادم نرفته... فقط میخوام دستتو بگیرم و بخوابم!
دیشب توی بیمارستان مدام کابوس میدیدم و از خواب میپریدم!
دلم نمیخواد تنها بخوابم!

نگاه جان با شنیدن این حرف غمگین شد!

با آرامش جلو رفت و کنار تخت ییبو نشست و کمکش کرد تا کاملا توی تختش دراز بکشه و در همون حال با صدای آرومی ادامه داد: من هیچ جا نمیرم!
همینجا هستم !
درست کنار تو!

و دست بزرگ ییبو رو گرفت و شروع به نوازش پشت دستش کرد!

ییبو که انتظار همچین واکنشی رو نداشت ، عملا زبونش از کار افتاد ...
و با چشمایی که از شادی و هیجان برق میزد نگاهش کرد و گفت: واوو....
شیائو جان!
فکر میکنم به خاطر همین بوده که عاشقت شدم!

جان با شگفتی سرشو بالا برداشت و نگاهش کرد!
نمیدونست دقیقا چکار کرده که ییبو یهو همچین حرفی زد !
اما چیزی که در اون نگاه میدید، عشق و علاقه ی
بی اندازه ای بود که مدتها منتظرش بود!

برای چند ثانیه غرق در نگاه هم شدند...
و جان میتونست قسم بخوره که ضربان نبض شدیدش رو کنار شقیقه هاش حس میکنه!

قبل از اینکه چیزی بفهمه، دستش کشیده شد و در آغوش ییبو فرو رفت و لبای متعجبش اسیر لبای داغ ییبو شد!

MineTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang