تو فکر خودم بودم که گوشیم زنگ خورد.
از رو میزم برش داشتم و با دیدن شماره خاصی که بهم زنگ زده بود، به امید اینکه از موسسه باشه جواب دادم._: سلام ! از موسسه پرورش کت بوی مزاحم میشم!..شما شماره تلفنتون رو بهمون دادین که اگه از فلیکس خبری شد بهتون اطلاع بدیم!
_: بله بله خودم هستم!_: بهتون تبریک میگم...صاحب سابقش میخواد که کت بوی رو به موسسه برگردونه! اگه همچنان تمایل دارین می تونین روز چهارشنبه حضور داشته باشین و کت بوی رو از ما تحویل بگیرین!
_: البته حتماااااا میام!
_: ممنونم. روز خوش!
یسسسسسس!!! اینهههههه. من از اولشم می دونستم فلیکس دست کسی غیر من نمی مونه!!
+: لابد عمه من بود عین مادر مرده ها عزا گرفته بود!!
⟡⬥⟡⬥⟡⬥⟡⬥⟡
صبح نیم ساعت زودتر از وقت مقرر رفتم موسسه و منتظر موندم تا اونایی که فلیکس رو خریده بودن بیان.
به محض ورودِ اون پسر می تونستم تشخیص بدم که چه مدل شخصیتی داره!
با دیدنم به سمتم اومد._: پس تو اونی هستی که برای این گربه وحشی درخواست داده بودی؟؟
وحشی خانوادته بیشعور! چه بی ادب! یه سلامی، علیکی! کاش میشد ادب رو هم با پول خرید!
_: سلام، بله!
_: تبریک می گم! امیدوارم خوب باهم کنار بیاین!! و از همین الان بگم.. یوقت دیدی حتی نتونستی دو سانت بهش نزدیک بشی! پس از همین الان قشنگ فکراتو بکن!
با تموم شدن سخنرانیش نگاهی به فلیکس انداختم. دیدم که سرجاش بند نیست که بیاد پیش من!
به دستاش دستبند زده بودن! با اینکه دستبنداش از داخلش خز داشت و عملا دستاشو اذیت نمی کرد ولی دلم ریش شد! معلوم نیست روزای دیگه باهاش چجوری رفتار می کردن!!
نگاهم پایین تر رفت و به ساق پاهاش رسید.
اون...اون ردای قرمز روی پاهاش..._: آها یادم رفت بگم...حتما قبل اینکه بری خونه براش شلاق و قلاده بگیر!! بدون شلاق اصلا رام نمیشه!...گرچه با شلاقم توفیقی نداره!
_: شلااااااق؟؟!...توی عوضی شلاقش زدی؟!؟! به چه جرعتی؟؟
اومدم برم سمتش تا سر و تهشو باهم یکی کنم که دو تا نگهبان نگهم داشتن و اون خانومه هم اومد سمتم!
_: آقا لطفا آروم باشین!... این حق قانونی صاحب عه که هرکاری دوست داره با اون کت بوی انجام بده!!
+: هیونجین آروم باش الان مهم فلیکس عه! اونو بگیر و برو و دردسر درست نکن!!
یکم آروم شدم!...اما فقط بخاطر فلیکس!...
با کمک راننده شخصیم فلیکس رو نشوندم روی صندلی عقب ماشین. تازه حواسم به باسنش رفت که بد تراز پاهاش بود!
YOU ARE READING
𓂃 𔘓Troublesome Kitten°
Fanfiction🧡Couple: Hyunlix 🧡Genere: ◇Fantasy ( Catboy ) ◇Romance ◇Smut ◇Fluff 🧡Up: Sunday 🧡Writer: Vida 🧡Cover: BroccoliBangChanie در دنیای این داستان، موسسه هایی وجود داره که "کت بوی" پرورش میدن! کت بوی ها اونقدر گرون هستن که فقط افراد ثروتمند جامعه...