♡Part 1♡

2.5K 361 40
                                    

[ توضیحات ] :

◁ در این داستان، تو دنیا یه سری موسسه هایی وجود داره که "کت بوی" پرورش می دن.
کت بوی ها اونقدر گرون هستن که فقط افراد ثروتمند جامعه قادر به خریدشون هستن. این کت بوی ها مثل اشیاء می مونن. یعنی به نام صاحبشون زده میشن چه استفاده بشن چه نشن!
و تنها کاربرد کت بوی ها برطرف کردن نیازهای جنسی صاحبشونه!( یه جورایی مثل عروسکای لولیتای دنیای خودمون) و کس دیگه ای غیر صاحبشون حق لمس اونارو نداره!!

⟡⬥⟡⬥⟡⬥⟡⬥⟡

◇[ Hyunjin POV ]◇

آخرین نگاه رو هم به فایل های تو سیستم انداختم و وقتی مطمئن شدم بالاخره همه چی سر جاشه از جام بلند شدم. شرکت این ساعت از عصر، تو سوت و کور ترین حالتش به سر می برد!

حتی رییس خرفتم هم رفته بود خونش و داشت تو آپارتمان گرمش با زن و بچه اش خوش می گذروند!
اونوقت من فقط بخاطر اینکه یه روز تب داشتم و نتونستم بیام شرکت باید تا دیروقت تو این خراب شده بمونم!
کیف چرمیم و کتمو برداشتم و از شرکت زدم بیرون.....

آخرای پاییز بود و هوا به شدت سرد شده بود. خیابونا بخاطر بارون شدید ترافیک شده بود و ماشینا سانت به سانت حرکت می کردن!
اعصاب برام نمونده بود. تو این گیر و دار عطسه های پشت سر همم نشون می داد سرماخوردگی ام خیال دل کندن ازم‌ رو نداره. پس خساست رو کنار گذاشتم و درجه حرارت بخاریمو زیاد تر کردم.

همه بدبختیام از وقتی شروع شد که من به سرم زد مستقل بشم!
یه روز خوش نداشتم بخدا! از قسطای خونه و سرو کله زدن با صاحب خونه سر ماه بگیر تا همین درگیریام با شرکت!
آخه یکی نیس بگه هوانگ هیونجین، احمق تو که پدرت خودش صاحب فروشگاه های زنجیره ایه! واسه چی داری خودتو نابود می کنی؟!

حتی دیگه وقتی برای خوش گذرونی برام نمونده! یادمه به عنوان بچه دبیرستانی هر روز یه دوست دختر داشتم!! حالا حتی نمی تونم اسم دوست دخترو بیارم!
کی وقت کنم شماره بدم؟! کی فرصت دارم سر از سیستم بلند کنم که با طرف چشم تو چشم بشم!

این ترافیک کوفتیم که یکم وا نمیشه!
با اعصاب داغون روی فرمون ضرب گرفته بودم که گوشیم روی صندلی کناری روشن شد!
برش داشتم و بعد دیدن اسم دوستم، جیسونگ، تماسو برقرار کردم.

_: اوه بالاخره برداشت! کجا بودی تو؟! کلی زنگ زدم..داشتم نگرانت میشدم!

_: ببخشید گوشیم سایلنت بود ندیدم. حتما حواسم نبود. تو ترافیک گیر کردم.سه ساعته که یه مترم نرفتم اعصابم خورده!

_: باشه پس بیا خونهء من اگه رات نزدیکه. هم یکم استراحت میکنی هم چند ساعت دیگه ترافیک سبک تر میشه.

راست می گفت، چرا به فکر خودم نرسیده بود! دو کوچه اونور تر خونه جیسونگ بود. بعد اینکه قطع کردم به زور و بلا ماشینو یه گوشه پارک کردم و بیخیال بارونی که می اومد تا خونه اش دویدم!!

𓂃 𔘓Troublesome Kitten°Donde viven las historias. Descúbrelo ahora