"طبق چیزایی که چن گفته مین به همراه یه نفر که احتمالا جیهوپ بوده به قصر رسیده خب تا اینجا فهمیدیم سالمن"جیمین داشت همه اطلاعاتی که جمع کرده بودند دسته بندی و یادداشت میکرد تا بتونن برای بعد نقشه ای بکشن."خب بعدش چی؟ما باید با این ی ذره اگاهیمون به چی برسیم؟"تهیونگ طلبکارانه با لحن جدی رو به جیمین گفت.
جیمین لبخندی زد و جواب داد"همینم برای ی روز برگشتمون خیلیه!ما باید جیهوپ ببینیم تا بتونیم بفهمیم دقیقا چکار باید کنیم و تا اونموقع فقط میتونیم خبرهایی که میشنویم تکیه کنیم"جونگوک صداشو صاف کرد و وسط حرف جیمین گفت:"ی نفر دیگه ام فراموش کردیم"جیمین و تهیونگ پرسشگرانه بهش خیره شدندو با هم گفتند"منظورت کیه؟"
جونگوک از روی صندلی بلند شد و شروع به قدم زدن کرد و درجواب گفت:"لوهان!ماهنوز ازش هیچ خبری نداریم اگر پیداش کنیم فکر میکنم بیشتر میتونه بهمون کمک کنه!"جیمین هیجان زده از جاش بلند شد"وای اصلا یادم نبود بهم یه ادرس داده بود که اگر اومدیم پیداش کنیم"تهیونگ مشتی به سر جیمین زد:"پسره ی خنگ الان باید یادت بیفته"جونگوک هیجان زده گفت"خب منتظر چی هستین پاشین بریم"تهیونگ مشت دیگه ای تو سر جونگوک زد :"توام مثل دوست پسرت خنگی یه نگاه به بیرون کن الان نصف شبه و بارونیه کجا بریم انقد عجولی!" خودش از گفتن کلمه دوست پسر حس بدی داشت نمیدونست چجور به زبون اورد بلافاصله گفت"من میرم پیش چن" و اونها رو تنها گذاشت.جونگوک و جیمین نگاهی بهم کردند و از رفتار عجیب تهیونگ خنده ای کردند.جیمین گفت"من فکر میکنم قراره اتفاقای خوبی بیفته"جونگوک ابرویی توهم کشید"منظورت چیه"جیمین دست جونگوک گرفت وبه سمت در کشید"بریم شام درست کنیم گشنمه"
.....
جیهوپ کل مسیر تااتاق مین دویده بود پشت در ایستاد آهسته مین صدا زد ولی صدایی نشنید چندضربه به در زد ولی بازهم هیچ جوابی نگرفت استرسش بیشتر شده بود تصمیم گرفت وارد اتاق بشه یواش درو باز کردو وارد شد مین روی تخت، خواب بود ولی با چیزی که میدید برای چند لحظه ماتش برد. دیوارها با خون روش علامت زده شده بود این علامتها براش اشنا بود داشت فکر میکرد اینا رو کجا دیده با دیدن کلمه 野یاد سوختگی های بدن مین افتاد اینها دقیقا داغهایی بود که روی بدن مین دیده بود لعنتی زیر لب به پستی جیسو فرستاد چشمش به طومار روی میز افتاد به سمتش رفت آروم بازش کرد با دیدن نقاشی روی اون کمی تعجب کرد زنی که نوزادی توی بغلش بود و ...."دنبال چیزی میگردی توی اتاق من؟"جیهوپ دستپاچه نقاشی رو پشت سرش قایم کرد و به مین که خواب و بیدار با چشمهایی نیمه باز بهش خیره بود نگاهی کرد"آ نه هیچی فقط نگ.."ادامه حرفشو نگفت و سریع از اتاق خارج شد.مین از رفتار جیهوپ کمی تعجب کرد نیم خیز روی تخت نشست و به اطرافش نگاهی کرد با دیدن جای خالی نقاشی روی میز اخمی کرد و زیر لب گفت"پسره ی دزد"
.......نامجون مشتی به میز زد و باعصبانیت گفت:"جین هر کاری کنه خیانت نمیکنه من مطمئنم این نمیتونه درست باشه"لوهان سرشو پایین انداخته بود با ناراحتی واروم گفت:"ولی من خودم دیدم حتی روی مین شمشیر کشید"سجین روبه نامجون که توی فکر بود گفت:"فکر کنم بهتره به قصر برید اگر همینجوری دست روی دست بزارید به جایی نمیرسیم"لوهان با به یاد اوری چیزی سریع گفت:"راستی جیهوپ همراه مین بود این خیلی عجیب بود انگار محافظش بود!"نامجون و سجین با تعجب به لوهان خیره بودند"جیهوپ؟"نامجون نیش خندی زد و رو به سجین گفت:"فکر کنم واقعا احتمالاتمون درسته تهش هممون بازیچه دست این دوتا بچه شدیم"
لوهان از جاش بلند شد و با عجله گفت:"من باید برم پدرم نگران میشه اگر نرم"نامجون هم بلند شد و دستی به شونه لوهان گذاشت :"میتونی یه کاری برام کنی؟فکر کنم تو به داخل قصر زیاد دسترسی داری میخوام یه نامه رو به جین برسونی فردا بیا نامه رو ببر"لوهان سری به نشانه تایید تکون داد.سجین قبل از رفتن لوهان جلوشو گرفت"بهتره یه ادرس از خودت بهمون بدی تا بتونیم پیدات کنیم.لوهان مردد گفت :"راستش باید اول از نایسانگ اجازه بگیرم یه جورایی امنیتیه"با شنیدن اسم نایسانگ نامجون بلافاصله لوهان به سمت خودش کشید و با عصبانیت گفت:"نایسانگ؟تو اونواز کجا میشناسی؟اون کجاست؟"لوهان از گندی که زده بود ترسیده به نامجون خیره بود با لکنت جواب داد:"اون راستش اون پدرخوندمه حتی جینم این میدونست اون بهمون کمک میکرد"نامجون لوهانو کمی به عقب هل داد و کلافه گفت:"لعنت به همتون میفهمین دارین چکار میکنین؟باورم نمیشه دارم با پسر دشمن درجه یک جین برای نجاتش نقشه میکشم!"سجین دستی به شونه نامجون گذاشت و گفت:"آروم باش میدونی که جین کاری رو نسنجیده انجام نمیده پس بیا یکم بیشتر دربارش فکر کنیم" بعد از حرفش رو به لوهان کرد و ادامه داد:"برو فردا صبح بیا منتظرتیم اگر تونستی با نایسانگ بیا"لوهان سری تکون داد از اتاق خارج شد."دارم از اومدنم پشیمون میشم سجین ولی اگر جیهوپ اینجاست فکر نمیکنی تهیونگ و بقیه ام اینجان؟"نامجون گفت و سجین در جواب گفت:"دقیقا منم داشتم به همین فکر میکردم باید ی سرو گوشی این اطراف آب بدم"نامجون به سمت تختش رفت"زیاد جلب توجه نکن تا فردا و اومدن لوهان صبر میکنیم"
.....
YOU ARE READING
Savage
Historical Fiction:" هی بیایید میخوام روی یه حیوون نشان مالکیتمو بزنم بیایید ببینید چجوری میخوام اینو برده خودم کنم" مردها و زنها با فریادهای رییسشون از چادر بیرون اومده بودند همه جمع شده بودند.رییس، مینو روی زمین کشید جلوی سربازاش ونزدیک آتیش کنارشون پرت کرد.سربازها...