وارد حیاط شدم. زنگ پیش که کای اینجوری باهام رفتار کرد سخت ذهنم رو مشغول کرده و نمی تونم بهش فکر نکنم.
" جونگکوک تو اینجایی؟"
هیونجین عملا در آغوش من پرید و با لبخندی دوستانه ازم استقبال کرد . من هم لبخند زدم. موقع ناهار بود .
" میدونی کای یه مدته دنبالته مثل سایه ات؟"
هیونجین نگاهی به من انداخت و ظاهرا نگران من بود .ترجیح دادم درمورد دیدار امروزم با کای چیزی نگم .
" حالش خوب میشه ؟ "
با یاداوری اتفاقات گذشته از او پرسیدم .
" آره..شاید.."
بعد از این که پشت گردنش رو مالید گفت .
هیونجین عصبی زمزمه کرد .
" اوه..اونا اومدن "
من رایدر و کای رو به همرا بقیه اعضای تیم بسکتبال دیدم.
پدر و مادر رایدر صاحب این مدرسه فاکی بودند که من ازش متنفرم . نژاد پرست های عوضی!
رایدر در یک قدمی من ایستاد و توجه تمام بچه های داخل سالن غذاخوری به من معطوف شد .
حالا چهره کای رو که واضح تر میبینم زیر چشمش کبود شده دقیقا همون جایی که آیس ضربه زده بود و اینقدر شدت ضربه زیاد بوده که رگ های آبی تیره درش وجود داره .
رایدر با صدای بلند " هیونجین برو اون ور!"
واقعا برای هیونجین متاسفم که همه روش احساس مالکیت دارند!
رایدر فریاد تهاجمی زد من و هیونجین رو ترسوند. البته من قبلا هم شاهد کنترل کامل هیونجین توسط رایدر بودم و این موضوع برای من جدید نبود . اون ها قبلا باهم قرار میزاشتند . مردم بیشتر از قبل به خاطر هیاهوی سالن به ما خیره شده اند.
" رایدر مشکل فاکیت چیه؟"
با عصبانیت ازش سوال کردم.
" اون پسر کوچولوت که دهنش بوی شیر میده صورت کای رو بهم ریخته بنابراین اون الان نمیتونه هفته آینده در فینال بازی کنه "
رایدر رسما داشت به من تف میکرد.
" متاسفم اما این تقصیر من نبود "
من با احیاط پاسخ دادم و از اون فاصله گرفتم.
" کای سعی کرد از تو دفاع کنه اما پسر بچه ات به اون ضربه زد چرا تقصیر تو نیست ؟"
رایدر غرید و من رو به سمت میز هول داد و پهلوی من با شدت به میز برخورد کرد.
" هی اگر همین الان از جلوی چشمم دور نشی قول نمیدم بهت صدمه نزنم!"
من به اون هشدار دادم و شجاعتم بیشتر شده بود . به هرحال من در مافیا بزرگ شدم و تهدید کردن رو خوب بلدم. غریزه جنگ یا کنار اومدن الان در من شروع شده و من تصمیم میگیرم که بجنگم . من معمولا در حال کنار اومدن با پدرم و افرادی که مشابه اون رفتار میکنند هستم. اما این رو هم خوب میدونم رایدر در مبارزه آموزش ندیده و احتمالا حتی نمی دونه که چطور یک مشت مناسب بزنه . اما من بلدم . به هرحال یوگ به من آموزش داده !
YOU ARE READING
ICE
Romance"جناب.." "آیس!" "خوشبختم کیم تهیونگ هستم!" . . . . . *این کتاب بیشتر یک کتاب عاشقانه است تا کتاب مافیا و امیدوارم لذت ببرید* story by Surfangel Genre : romance , fiction , angst , smut, Drama, Horror couple: TaeKook