Safe

437 100 12
                                    

آیس تصمیم گرفت به شخص دیگه ای اجازه بده رانندگی کنه و به همراه من پشت لیموزین نشست.

هر از گاهی نگاهش رو روی خودم احساس میکردم. اما اونقدر هیجان زده بودم برای دیدن برادرهام که بسیاری از نگاهاش رو به صورت غیر عمد بی جواب میذاشتم.

" شما به جز جیمین خواهر و برادر دیگه ای ندارید؟"

به آیس گفتم. آیس سکوت کوتاهی کرد

" پدرم خیلی به مادرم خیانت میکنه, بنابراین فکر کنم که شاید دارم..ولی نمی دونم کجا زندگی میکنند . شاید یه کشور دیگه."

آیس گیج به نظر میرسید و حرفش رو تصحیح کرد" قطعا دارم!"

" از کجا میدونی؟"

با کنجکاوی پرسیدم.

" من رهبر مافیا هستم. من همه مدارک پدرم رو دارم. اون چند تا شناسنامه داخل یه دسته کاغذ مخفی کرده بود و فکر میکرد که من هرگز سراغشون نمیرم و بررسیشون نمیکنم "

انگشت های آیس توهم گره خورد بود و مثل تاجر ها نشسته بود.

" قراره یه روز ملاقاتشون کنید؟"

با ملایمت پرسیدم.

اون پاسخ داد"نه", هیچ اثری از عدم قطعیت داخل صداش وجود نداره. با تجعب گفتم "اوه!"

به صندلیش تکیه داد و شونه هاش رو بالا انداخت

" من به خواهر و برادر نیاز ندارم"

"جیمین؟"

سریع پرسیدم.

" جیمین...برادر تقریبا ناتنیه منه..مادرش یکی دیگه است."

متوجه غم داخل صداش شدم.

" مادرش کجاست؟"

با ناراحتی پرسیدم چون مطمئن بودم که داستان غم انگیزی پشت اون چشم های مهربون و لب های خندون پفکیه.

" اون مادرش یه تن فروش روسیه ای بوده و شنیده ام که خیلی زیبا بوده..خیلی زیبا..و اون با پدرم میخوابه و پدرم برمیگرده کره و اون متوجه میشه بارداره و به سختی بچه اش رو دنیا میاره اما پول کافی برای بزرگ کردن جیمین نداشته و اون رو به سختی تا دو سالگی بزرگ کرده و وقتی دوباره پدرم میره روسیه میگه که بیارنش و نمی دونه اون ازش یه بچه داره. اون زن میاد و بهش میگه که این پسر مال اونه. پدرم با بی رحمی بهش جلوی جیمین شلیک میکنه اما به اصرار عموم جیمین رو میاره کره "

تمام مدت با دقت به سرگذشت رقت انگیز جیمین گوش دادم

" خدای من!"

غم آلود لب زدم.

آیس سیگاری روشن کرد و پک عمیقی به سیگارش زد و ادامه داد

" اون اوایل شب ها همش گریه میکرد . زبون ما رو بلد نبود ..ولی مادرم خیلی بهش محبت می کرد . به اندازه من بهش توجه میکرد و اون رو به جیمینی که الان میبینی تبدیل کرد"

ICEWhere stories live. Discover now