Confess

386 86 17
                                    

ICE'sPOV:

چند دقیقه گذشته بود. داخل ماشین نشسته بودیم و سکوت فضا رو احاطه کرده بود. میتونم ناراحتی و غم وجودش رو احساس کنم. من با احساسات خوب نیستم,اما میتونم بگم که چه زمانی مردم اذیت میشند و آسیب میبینند. عمدتا به این دلیل که من معمولا اونها رو آزار میدم.

اون خیلی تلاش میکنه که قوی باشه. من از گریه کردن مردم بیزارم. اما الان که این قطره های اشک رو روی گونه های پفکیش میبینم, فکر نمیکنم که اون آدم ضعیفی باشه. نمیدونم چرا اما فقط میخوام دردش رو برطرف کنم.

" حالت خوبه؟"

این کلمات قبل از اینکه حتی بهشون فکر کنم از لبم خارج شدند. لرزش لبش رو میبینم که سرش رو تکون میده و از پنجره بیرون رو نگاه میکنه. نفس های سخت و سنگینش من رو هم به خرناس انداخته. کرواتم رو دور گردنم شل کردم چون به هوا احتیاج دارم.سنگینی قفسه سینه اش رو احساس میکنم که تلاش میکنه گریه نکنه دوست ندارم این احساس رو داشته باشم وقتی که به چشم های اشک آلودش نگاه میکنم. آهی کشیدم." شاید این ایده ی خوبی نبود!"

درحالی که پیشونیم رو با استرس میمالوندم , آروم زمزمه کردم. جونگکوک سرش رو تکون داد و با حرفم موافقت کرد.

به پشتی صندلیم تکیه دادم و پاکت سیگارم رو از جیب کتم درآوردم, یه نخ سیگار رو بین لبام گذاشتم

"برادرهات اصلا هیچی بهش نمیگن و اون ازتون سوءاستفاده میکنه..اونا خیلی اهمق اند"

بالاخره پرسیدم. سیگارم رو روشن کردم و پک عمیقی زدم.

اون ساکت موند تا اینکه بالاخره شجاعت پاسخ دادن رو پیدا کنند.

"اون از همه ما سوءاستفاده کرده , من تا اول دیبرستان نمیدونستم که این سوءاستفاده است. من فکر میکردم طبیعیه که برای چیزهای کوچیک مورد ضرب و شتم قرار بگیرم.."

جونگکوک لبش رو گزید و حرفش رو ادامه نداد . به وضوح دیدم که حلقه اشک داخل چشماش تشکیل شد.

" خب؟"

سریع پرسیدم.

" هیچی! "

آروم زیرلب زمزمه کرد.

سکوت دوباره بین ما رو فرا گرفت. بعد از سکوت طولانی مدتی گفت

" اون مارو اینجوری بزرگ کرده"

بی جون لب زد.

"پدرت ازت سوءاستفاده جنسی کرده؟"

مطمئن پرسیدم.

جونگکوک رنگ چهره اش مثل گچ شد.

حالا مطئن شدم.

"آره؟"

با تاکید پرسیدم.

"من...نمیدونستم اون سوءاستفاده جنسیه...م.مم"

ICEWhere stories live. Discover now