Under The Cover [L.S] "Persian Translation"

Ch. 11

هری روی کاناپه‌ش بیدار شد.  گردن و کمرش بخاطر موقعیت ناخوشایندی ک خوابیده بود درد می کرد.  قدش برای یک کاناپه عاشقانه خیلی بلند بود.  آن  با تمسخر غلتی زد و با صدای تپ مانندی روی زمین نشست.

روز شگفت انگیزی بود؛ جمعه.

FRIDAY FRIDAY GOTTA GET DOWN ON FRIDAY *
(*یک آهنگ از ربکا بلک که مفهومش میشه جمعه باید بیدار بشی و یک کاری کنی)

هری تمایل داشت ک بیش از حد هیجان زده بشه. مخصوصا که داشت برف میومد.

دانشگاه قاتل شادی نبود. در اولین برف زمستانی، دانشگاه دراشو مینده و تمام کلاس ها لغو میشن.

بخاطر همین نفس راحتی کشید و روی زمین نشست. اگرچه که آپارتمانش یخ زده بود، ولی حداقل لازم نبود تا دانشگاه راه بره.

اگرچه شادی هری فقط مدت کوتاهی، تا وقتی که صدای کوبیدن در اومد طول کشید.

" اگر دوباره صاحبخونه ی لعنتیه من باشه " هری هنگام باز کردن در گفت.

لویی با یه کاپشن گرون قیمت و یک کاپشن گررون قیمت توی دست دیگه‌ش واستاده بود‌.

" لویی؟ "

" آه‌ تو بیدار شدی، من امیدوار بودم " ژاکت رو به هری داد.

" اوه... "

" پس بیا بریم. " لویی دست هریو گرفت و سعی کرد از آپارتمانش بیرونش بکشه.

هری تکون نخورد " ما داریم چیکار میکنیم؟ "

" البته ک من دارم تورو به یک قرار میبرم "

" تو حتی از من نپرسیدی " هری ناز کرد.

لویی آهی کشید و دست هریو ول کرد. " هری استایلز، میتونم تورو به یک قرار به بهترین سینما و شام در کنار تئاتر ببرم؟ "

" نه " هری وانمود کرد که داره در رو میبنده. ولی سریع اونو باز کرد و چهره ی بی ارزش لویی رو دید. لب هاشو بالا داده بود، ابروهاش خم شده بودن و چشماش گشاد. " البته که من با تو به یک قرار میام احمق" اون شکمشو گرفت و خندید و بین خنده‌ش خم شد.

" این خنده دار نبود " لویی سرخ شد.

هری بیشتر خندید.

" فاک یو " لویی کمی عقب رفت.

هری به لویی نگاه کرد. بعد گرد و خاک نامرئی رو از روی شونه‌ش کنار زد و دستهاش رو از پهلو هاش پایین کشید و روی باسنش متوقف شد و دور اونها حلقه زد. " تو میدونی که میخوای... "

لویی خندید.

هری به دور زدن دستاش روی باسنش ادامه داد " اونو به اطراف شهر بیاری، اطراف شهر "

( لیریک یک اهنگه: you know you want to bring it around the town, around the town )

لویی اون رو هل داد و هری خندید. اونها به ماشین لویی رسیدن.