قسمت پررنگ هریه و قسمتای کج لویی*
هری گیج شده بود. چرا یهو همه به حرفاش اهمیت میدادن؟
"هری کی تتو کردی؟" لویی پرسید.
" من.. آه.. خب بابام میخواست تتو آرتیست بشه برای همین چن سال پیش گذاشتم چنتا تتو برام بزنه."
استن پوزخندی زد " چند سال. عینکت کجاست؟ "
" توی خونم. اگر بخوام به شنا یا چیزایی شبیهش برم اونو نمیزنم. "
" اما عضلاتت؟ " کایل به صورت نامفهومی گفت.
هری به بازوهاش نگاه کرد. " میدونم اونا به اندازه ای که میخوام بزرگ نیستن. "
" به اندازه ای که میخوای نیستن؟ " لویی داد زد.
"اونا اندازه سره منن "
هری خندید و اونو به شوخی هل داد.لویی بیش از حد داشت اغراق میکرد و توی استخر غلت زد. " لعنت رفیق "
هری خندید. " اونقدراهم بزرگ نیست. من فقط کتابای درسی و وسایلای زیادی دارم "
کایل لبخندی زد. " فکر میکنی بتونی پدرتو راضی کنی تا برای منم تتو بزنه؟ "
لبخند صورت هری محو شد. " اوه... پدرم دیگه تتو نمیزنه. اون تهیه کننده Syco* هست "
( *معرف حضورتون هست syco دیگه؟... )
" پس بخاطر اینه که شما پولدارین. "
هری سرشو تکون داد. دروغ.
" شرط مییندم که تختخواب گرونت صدایی ایجاد نمیکنه که- "" هری تو میخوای چیزی بنوشی؟ " لویی حرف جوزی رو قطع کرد.
" ام... حتما "
لویی هری رو به سمت آشپزخونه هدایت کرد.
گونه های هری به رنگ صورتی روشن در اومدن." بابت اونا متاسفم... من میگم اگر اونا به لباس مرتبت اهمیت نمیدن، تو به اهمیت بده. " لویی یک فنجون برداشت.
" تو مدام میگفتی 'تو هاتی؟' وقتی اول رسیده بودم "
" چون هستی " لویی لبخند زد. " تو و حشرهت. " (منظورش تتوی پروانه ی هریه)
" این ی پروانهست لویی"
" مطمئنا. چقد مست بودی وقتی اینو زدی؟ "
لویی طعنه زد.
" یکم سرحال. " هری چشمکی زد.
" چایی؟ نوشابه؟ "
" چایی خوبه. " هری خندید. " فکر میکنی اونا تا فردا بازم اهمیت بدن؟ "
" احتمالا، مدرسه ما پر از هرزههاس. "
" تو ملکه نیستی؟ "
" اینو فراموش نمیکنی... . " لویی لبخندی زد و لیوانو به هری داد.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Under The Cover [L.S] "Persian Translation"
Fanfic"اما هممون میدونیم که من میتونم هرکسیو عاشق خودم کنم" "هاه، هرکسی؟" لویی سرشو تکون داد. "بیاین اینو با یک شرط بندی جالب ترش کنیم، من شرط میبندم که میتونم کسیو پیدا کنم که عاشق تو نشه" "میدونی کی؟" استنلی به اطراف نگاه کرد تا اینکه چشمش به ی نفر خورد...