جونگکوک
بعد از اینکه رسیدیم آمریکا بلافاصه اومدیم بیمارستانی که بهمون خبر داده بودن اونجان~سلام خانم ببخشید به ما گفتن که جئون سوهی و کیم جونگمین اینجا بستری شدن، حالشون چطوره
>درسته متاسفانه آقای کیم جونگمین همون لحظه در اثر شدت ضربه ماشین تموم کردن و خانم جئون هم که آسیب شدیدی دیدن بعد از عمل هنوز به هوش نیومدن و تو کما هستن
~یعنی چی خانم؟اصلا مگه کجا تصادف کردن که انقد شدید بوده؟
>نمیدونم اقا جزئیات بیشترو میتونید از همراهشون و دکترشون بپرسید
~کجان؟
>طبقه بالا اتاق 32پدرم که از شدت شوک دیگه نمیتونست بایسته رو صندلی های بیمارستان همونجا نشست.
رفتم طبقه بالا که دوستای سوهی رو دیدم همون کسی که بهمون خبر داد این اتفاق افتاده، وقتی به رو به روش نگاه کردم دیدم سوهی بیهوش رو تخت خوابیده، خدایا این دیگه چه بلایی بود؟؟ واقعا هنوز برام قابل درک نبود که چی شده؟>سلام اقای جئون
~سلام خانم مین چه اتفاقی افتاده؟ اینا چی میگن؟ جونگمین کجاس؟
>اروم باشید لطفا، تو یه جاده تصادف کردن با یه ماشینی که رانندش ظاهرا مست بوده و راننده هم بلافاصله مرده
~سوهون چی سوهونم باهاشون بوده؟؟
>نه سوهون خونه بوده و اونام داشتن بر میگشتن خونه یه سفر کاری یک روزه بوده برای همین خودشون رفتن و سوهون خونه مونده
~جونگمین چرا....؟؟
>اون طوری که من شنیدم ظاهرا تصادف از سمت جلو بوده و البته بیشتر قسمت راننده که جونگمین بوده که باعث شده شدت ضربه بیشتر باشه و حتی کار به بیمارستانم کشیده نشده، واقعا متاسفم آقای جئون
~سوهی چی؟ چرا به هوش نمیاد؟
>سرش ضربه شدیدی دیده و همون لحظه که رسیدن بیمارستان مجبور میشن اورژانسی عملش کنن ولی خب چون هم ضربه شدید بوده و هم عمل سنگین بوده بعد عمل به هوش نیومد و برای همین تو کماست فعلا
~سوهون میدونه؟؟
>نه هنوز
~ممنون خانم مینحالا که مغزم قدرت تحلیل پیدا کرده بود داشتم میفهمیدم چی شده، از یه طرف واقعا برای جونگمین بغضم گرفته بود چون میدونم سوهی عاشقشه و نمیتونه تحمل کنه و از طرفی نگرانی برای سوهی داشت دیوونه م میکرد.
برگشتم پیش پدرم که دیدم واقعا حالش خوب نیست و مدام داره اسم سوهی رو صدا میزنه، رفتم پیشش و همه چیزو بهش توضیح دادم که بلند شد بره سوهی رو ببینه.
بعد از چند دقیقه دوست سوهی و پدرم اومدن پایین و نشسته بودیم که دکتر سوهی بیاد که بتونیم ازش راجب وضعیت سوهی بپرسیم، سعی میکردم هرچیز منفی که راجب کما شنیده بودم از ذهنم بیرون کنم و فقط از خدا میخواستم که سوهی برگرده.
حدود نیم ساعت بعد دکتر که اومد ازش راجب سوهی پرسیدم و گفت که وضعیت خیلی خوبی نداره و فقط باید منتظر باشیم که بدنش بتونه مقاومت کنه و شرایطش بهتر بشه.
ESTÁS LEYENDO
l need you♡
Fanficاحساس میکنم تمام سال های زندگیم منتظر نگاه تو بودم بدون اینکه بفهمم. قلبم به وجودت نیاز داره♡ کاپل:کوکمین ژانر :رمنس، اسمات، ازدواج اجباری، انگست(هپی اند)