chapter 17 ( last part )

615 98 42
                                    


I fell in love with you yesterday
I miss your love today
I will reach you tomorrow♡

***

Jin:

از اون روز سه ماه می گذشت و الان پنجمین ماه بارداریه من بود.
روزی که به تهیونگ گفتم ، از خوشحالی زیاد گریه می کرد و منو محکم بغل گرفته بود ، انگار که براش تمام اینها خواب باشه و بترسه از اینکه مثل همیشه از رویای شیرین هر شبش‌بیدارشه.

ولی وقتی کمی که گذشت و تغییری در هوشیاریش ایجاد نشد ، تونست باور کنه همه اینها واقعیتی مانند رویا!
می تونید حس کنید چقدر زیباست وقتی در کنار الفایی که عاشقشی و فرزندی که هنوز به دنیا نیومده و هر روز با لگد های گاه و بی گاهش به من یاد آوری می کند کسی درون من هست که بیشتر از همه بهم نزدیک تر است ، احساس بی نهایت خوشبختی دارم؟

*

جیمین : جین ، جینننن کجایی باز تو.

جین فقط می تونست بهش بخنده ، از اذیت کردن دونسنگش لذت ببره.
جین علاوه بر خودش جونگمین رو هم با خودش آورده بود فقط و فقط به اصرار خود جونگ مین .
جیمین : هیونگگگ خواهشا هر جا هستی بیا بیرون به خدا تهیونگ منو می کشه اگه تو کلبه نبینتت .
اخه من با تو چی کار کنمممم

جونگمین با اروم ترین صدای ممکن گفت.

جونگ مین : عمو جین بیاید برگردیم اینجا خطرناکه اگه حیوونی بهمون حمله کرد چیکار کنیم؟

جین به شوخی گفت : مگه نگفتی بلدی ازم محافظت کنی؟

جونگمین سر تکون میده.

جونگ مین : اوهوم ولی اگه تعدادشون زیاد باشه چی؟

حق با جونگمین بود اون خیلی بی احتیاطی کرده بود و جیمین هم به دردسر انداخته بود

جین نمی خواست بیشتر از این جیمین رو به دردسر بندازه پس از بین بوته های تمشک بیون اومد و در حالی که یه دستش رو روی شکم کمی بر آمدش می کشید و با حالت مظلومی رو به روی جیمین ایستاد.

جیمین با سرعت به طرفم اومد و بعد اینکه مطمئن شد سالمم بغلم کرد .

جیمین : هیونگ دیگه بی خبر جای نرو داشتم سکته می کردم ، اینجا چیکار می کردی اخه؟

جین : خب...خب دلم یه چیز ترش می خواست و اینجا هم پر از تمشک های خوشمزس .

جیمین با دقت به من نگاه کرد بعد با اخم گفت : من دو تا گوش دراز دارم بالای سرم؟

جین متعجب جواب داد : نه

جیمین پس چرا هیچ اثری از تمشک دور دهنت نیست؟

جین هوفی کشید .

جین : مینننن زود باش بیا اینجا لو رفتیم.

جونگ مین به همراه یه سبد پر از تمشک از پشت بوته ها بیرون اومد با سر پایین افتاده گفت.

• M F T S •  | Complete Where stories live. Discover now