chapter 13 ( jiuna )

374 87 48
                                    

I want my cousin (girl)

    
                                                         ***

× جین دو دقه جیغ و جوغ نکن تا هدیه تو پیدا کنم.
جین با زوم شدن رو کلمه هدیه بی اختیار پرسید.

+ هدیه؟

× اوهوم

بعد چند لحظه صدای خوشحال تهیونگ به خاطر پیدا کردن هدیه ای که برای جین اماده کرده بود در اومد.

× اینجاست

جین منتظر لباس ، کفش ، دستبند یا حتی گل بود ولی با قرار گرفتن اون هدیه تو دید ، همه ی حدسیاتش اشتباه از آب در اومد.
یه خرگوش سفید مثل برف ، دماغ کوچولو صورتی با دو تا دندون بزرگ جلو باعث میشد دلش براش ضعف بره.

+ چه نازه از کجا پیداش کردی؟

× موقع شکار پیداش کردم

+ اها

× دوستش داری؟

+ اره خیلی

× حتی بیشتر از من

+ اره از تو بیشتر

تمام حواسش به خرگوشی بودکه اروم روی ساق دستش خوابیده بود و کنترلی رو حرفهای میزند و نداشت.
چهره تهیونگ در هم رفت.

× پس خرگوش پس بده تو نباید کسیو بیشتر از من دوست داشته باشی.

+ کی گفته من تو رو دوست دارم؟

× وقتی که ازم حامله شدی مفهمی الان هم خرگوشمو بده.

+ نمیدممم

× بدههه

+ نمیدمممم

× بدهههههه بدههههه بدههه بده بده بده

+ نههههههمیدم

> شما دوتا چیکار میکنید کل اینجارو گذاشتین رو سرتون؟

× خرگوشمو بهم پس نمیده.

+ خودش بهم هدیه داده.

بی توجه به حرفاونا دستشو سمت خرگوشی که در معرض جر خوردن رفت و گرفتش.

> فعلا این کوچولو پیش من میمونه.

+ نهههههههه!

× عااا بیا ندادی اینجوری شد.

جین حالت قهر گرفته بود سعی می کرد بلند شه تا زود تر اونجا رو ترک کنه ، تهیونگ بعضی وقتا جوری بچگانه رفتار می کرد انگار با یه بچه 6،7  ساله فرقی نداره.
تقریبا موفق شده بود که حس کرد از زمین جدا شده سرشو که برگردوند لب هاش بین لب های الفا گرفتار شد.

جینم به تبعیت از الفا دستاشو دور گردن الفا میزاره.
گاز ریزی از لب هایش میگیره که ناله امگا در میاد.
اصلا دوست نداشت فاصلشونو کم کنه ولی به خاطر دستگاه تنفسی که هر لحظه محتاج تر از قبل اکسیژن طلب میکنه مجبورش میشن از هر جدا شن ، هر دو با نفس نفس به چشم های هم خیره شده بودن.
امگا در چشمان عسلی آلفا و الفا در چشمان دریایی رنگ امگایش غرق شده بود.

• M F T S •  | Complete Donde viven las historias. Descúbrelo ahora