✞︎۷✞︎

66 31 26
                                    

با رنگ پریده خودش رو روی مبل جلو کشید: "تو هم فکر میکنی ییشینگ دیوونه شده؟"

سهون متفکرانه دستی به ریش‌های نداشته‌اش کشید: "راستش من بیشتر حدس میزنم جن‌زده شده!"

_چی؟ امکان نداره.

_مگه نمیگی هیونگ یه موجود دوسانتی میبینه که ظاهر فرشته‌گونه داره، این حتما خود ابلیسه که برای منحرف کردنش به سراغش اومده.

لوهان دستی روی صورتش کشید و از لای انگشتهاش به سهون نگاه کرد: "مطمئنی؟"

_شک نکن. ایمانت نباید سست بشه. باید یه راهب پیدا کنیم و هیونگ رو به صلیب بکشیم.

لوهان سر تکون داد و گذاشت سهون تلفنش رو خارج کنه و از شخصی که میگفت کمک بگیره.

𖦹𖦹𖦹𖦹𖦹𖦹𖦹𖦹𖦹𖦹

قصد ناخونک زدن به شیرینی‌های نرم و تازه داشت که دست چروکیده زن پشت دستش ضربه آرومی زد: "پسر شکمو، از اون باید به دوستات هم بدی."

_مادربزرگ، فقط یکی. از صبح داری این شیرینی‌های خوشمزه رو زیر دماغ بیچاره من میپزی.

خنده آرومی کرد و با همون دستهای لرزونش تکه‌ای گرم از شیرینی رو سمت دهان پسرش گرفت.

ییشینگ با چشمهای بسته از آب شدن اون ترکیب زیر زبونش لذت میبرد و دائما گونه‌اش رو به موهای کم‌پشت زن میکشید و زیر لب تشکر میکرد.

صدای در از جانب لوهان، طبق معمول لحظه دل‌انگیز مادربزرگ_نوه‌ای رو بهم زد: "گه‌گه، تو کار و زندگی نداری؟ آخرین بار از اینجا فرار کردی الان ساعت ده شب چی میخوای؟"

_یه لحظه بیا خونم.

_چکار داری؟ نمیخوام عشقم رو تنها بذارم.

_به خانم سونگ میگم بیاد پیش مادربزرگت تنها نباشه. بیا کار واجب دارم.

ییشینگ با لب و لوچه آویزون رو به آشپزخونه داد زد: "مادربزرگ؟ من میرم پیش لوهان."

طبق سفارشات لوهان با لباس مناسبی وارد خونش شد.
با ورودش دو مرد قد بلند از جا بلند شدند. با یک لنگه ابرویی که بالا گرفته بود به سهون نگاهی انداخت.

دستی به موهاش کشید: "حالت چطوره هیونگ؟ ایشون دوست قدیمی من هستند؛ پدر وو!"

ییشینگ با گیجی به کشیش جذاب و به شدت جدی روبه‌روش که صلیب نقره‌اش روی پالتو بلندش میدرخشید نگاه کرد و با تردید دستش رو بالا آورد: "خوشبختم."

کریس با اخم متمرکزی دستش رو به آرومی عقب کشبد: "همچنین."

بعد از صرف فنجونی قهوه مرد جدی از جا بلند شد: "سهون؟ چند لحظه وقتت رو به من بده."

با فاصله گرفتن هر دو از نشینمن، ییشینگ سمت لوهان چرخید: "این کیه برداشته آورده اینجا؟ نکنه میخواد شما رو همسر هم اعلام کنه؟"

پری آرزوهاDonde viven las historias. Descúbrelo ahora