part 1

823 77 2
                                    


استایلز:سارا من دیگه خسته شدم
سارا:بیا فرار کنیم
_کاش میتونستم ولی اگر فرار کنم اون بابامو میکشه
چند دقیقه سکوت بود و دوباره
+خب خانوادتم با خودمون میبریم

نفس عمیقی کشیدم و به نیکمت تیکه دادم
_من هرجای دنیا برم اون بازم منو پیدا میکنه....من مجبورم پیشش زندگی کنم تا به بابام اسیبی نزنه

نفسمو بیرون دادم سکوت طولانی ای بینمون بود. به ساعتم نگا کردم دیگه باید میرفتم تا درک بر نگشته بود عمارت
از سارا خدافظی کردم و سریع سمت عمارت رفتم

نفس نفس میزدم وارد حیاط عمارت شدم ماشینش جلوی عمارت بود
*خدای من اون برگشته و اگر بفهمه بدون اجازش از عمارت رفتم بیرون منو از هفت جهت به فاک میده*
اروم در عمارتو باز کردم و سرکی کشیدم اروم پاورچین پاورچین سمت پله ها رفتم به پله اول که رسیدم صدای اشنایی باعث شد سرجا خشکم بزنه

درک:خوش برگشتی
خود عوضیش بود و قراره امشب شب سختی باشه
اروم برگشتم و پشت سرمو نگا کردم روی مبل چرمی گرون قیمتش نشسته بود و با گوشیش سرگرم بود
از ترس زبونم بند اومده بود
سرشو بالا اورد و تو چشام خیره شد نتونستم تو چشاش نگا کنم طوری نگام میکرد انگار با هر نگاهش منو تیکه پاره میکنه
صدای بمش دوباره بلند شد
+بیا اینجا
و با دستش اشاره کرد ک کنارش روی مبل بشینم
کنارش روی مبل نشستم
+کجا بودی؟
اگر بهش میگفتم باز با سارا رفتم بیرون منو میکشت
_م...من.‌...من
به لکنت افتاده بودم این لکنت گرفتنم حتما منو لو میده
_من....فقط با....توماس...رفته بودم یه....
حرفمو هنوز تموم نکرده بودم که با پشت دست محکم زد توی دهنم خودمو عقب کشیدم و دستمو رو دهنم گذاشتم بغضی که ته گلوم بود شکست و اشکا گونمو خیس کردن
دستمو پس و زد چونمو محکم گرفت و جلو کشید
+به من دروغ نگو هرزه کوچولو
توی صورتم داد زد دیگه داشتم عصبی میشدم خسته شده بودم از این همه تحقیر
_من هرزه نیستم
اروم زیر لب گفتم ولی مطمئنم شنید
+چی گفتی؟
این دفعه بلند تر گفتم
_من هرزه تو نیستم عوضی
+خوبه؟واسم زبون درازی هم میکنی
دستمو گرفت و دنبال خودش کشوند سمت اتاق
_نه درک خواهش میکنم.غلط کردم
از خودم متنفر بودم که باید اینجوری التماسش میکردم لعنت به من!!
توی راه هیچی نمیگفت و فقط صدای التماس من بود
_درک خواهش میکنم قول مید دیگه زبون درازی نکنم خواهش میکنم
دستمو کشید و روی تخت پرتم کرد و درو پشت سرش بست

(سوم شخص)اسمات🔞
استایلز خودشو گوشه تخت جمع کرد درک سمتش رفت و اونو وسط تخت کشید و به سرعت تیشرتش رو تو تنش پاره کرد و یه گوشه انداخت. استایلز نفس نفس میزد و با چشماش خواهش میکرد اما درک اهمیت نمیداد
لبهاشو روی لبهای استایلز گذاشت و مکیدشون انقدر خشن مکيد که وقتی برای نفس گرفتن جدا شد لبهای استایلز ورم کرده بود و اون پایین یه اتفاق هایی افتاده بود
درک پوزخند زد
+اوه عزیزم شب سختی رو در پیش داری
استایلز باز خواهش کرد
_درک خواهش میکنم
ولی جوابش یه سیلی توی صورتش بود
درک سریع لباسای خودش رو دراورد و شلوار استایلز رو همراه با باکسرش در اورد
دیک استایلز رو فشاری داد که باعث شد استایلز
ناله ای کنه و به نفس نفس بیوفته
بعد از مدتی سراغ گوشش رفت و شروع کرد به مکیدنشون و بعد به گردنش رسید و گاز محکمی گرفت و مطمعن شد که جاش تا یه هفته بمونه
استایلز آه بلندی کشید
_د.. درک؟
+هیششش ... هیچی نگو اگر یه بار دیگه دهنتو بازکنی دهنتو با گگ(دهانبند:همین توپ هایی که بهش بند وصله ) میبندم
استایلز تصميم گرفت ساکت بمونه
درک خم شد و دستشو دور دیک استایلز حلقه کرد و به سرعت دستشو پایین و بالا برد استایلز ناله میکرد و سر تخت میپیچید بعد از چند تا هندجاب رینگ رو روی استایلز گذاشت
استایلز با گریه نگاهش میکرد و مطمئن بود شب سختی داره
درک باکسرشو دراورد و دیکشو جلوی دهن استایلز گرفت و نگاهش کرد و استیالز اونو به ارومی وارد دهنش کرد و سرشو جلو و عقب میبرد اینکه اون دیک خیلی بزرگ بود قابل تحمل بود ولی وقتی درک تلاش کرد تا همشو وارد دهن استایلز کنه سرش به ته گلوی استایلز خورد واستایلز عق میزد اما نمیتونست اعتراضی کنه چون اوضاع بد تر میشد پس سعی کرد تحمل کنه بالاخره درک دیکشو بیرون کشید و به سراغ باسن استایلز رفت و لپ هاشو فاصله داد و به سوراخ کوچولوی صورتیش خیره شد و انگشتشو روی سوراخش کشید که باعث شد استایلز بلرزه و ناله کنه. توان حرف زدن نداشت چون مییترسید چیزی بگه و درک رو عصبی تر کنه
درک با نیشخند بهش نگاه کرد
+حق نداری حرفی بزنی فقط میتونی ناله کنی
درک به سراغ سوراخش رفت و انگشتشو وارد اون کرد و باعث شد نفس استيلز بند بیاد. درک از لوب استفاده نکرد و این خیلی درد داشت. بعد انگشت دوم و سومش رو وارد کرد و باعث شد استایلز آه بلندی بکشه انگاشتاشو که بیرون کشید استایلز ناله ای سر داد
+ حالا درستو خوب یاد میگری که دیگه بدون اطلاع دادن جایی نری و به من دروغ نگی
درک بدون اینکه از لوب استفاده کنه دیکشو وارد کرد استایلز هیسی از درد کشید و شروع به حرکت کرد و استایلز ناله میکرد وقتی درک نقطه ی حساس رو پیدا کرد استایلز فریادی کشید و درک تو همون نقطه به کارش ادامه داد تا وقتی که کمرش سفت شد و داخل استایلز اومد
استایلز در حال انفجار بود و داشت دیوونه میشد و خواست دستشو به سمت دیکش ببره که
درک دستشو پس زد استایلز به گریه افتاده بود
درک خودشو بیرون کشید دیکشو با دستمال تمیز کرد و به استایلز هشدار داد به هیچ وجه به خودش دست نزنه
استایلز کلافه شده بود و از درد به خودش میپیچید بعد از پوشیدن لباساش به سمت دیک استایلز رفت و رینگو در اورد
+ دفعه بعد بهت رحم نمیکنم و این دفعه به جای اینکه به فاکت بدم توی زیر زمین با کمربند سیاه و کبودت میکنم

بعد از رفتنش از اتاق صدای گریه هام بلند شد هق هق میزدم
از خودم حالم به هم میخورد از این زندگی فاکی خسته شدم
من حتی واسه مردنمم حق انتخاب ندارم اگر خودکشی کنم بابامو میکشه کاش هرگز باهاش اشنا نمیشدم و الان خیلی راحت با پدرم زندگی میکردم
اشکام دوباره گونه هامو خیس کردن
خواستم بشینم ولی درد کمرم این اجازرو بهم نداد نفس عمیقی کشیدم و هرجور شده بود بلند شدم و سمت حموم رفتم اب گرمو باز کردم و داخل وان نشستم
هیچ صدایی غیر از هق هق هام نبود
بعد از چند دقیقه تقه ای به در خورد
+اقای استایلز حالتون خوبه
فین فینی کردم با صدای گرفته
_راحتم بزار بن
اشکام سرازیر شد
+اقای استایلز خواهش میکنم درو باز کنید
نفس عمیقی کشیدم سعی کردم بلند شم حوله رو دور خودم پیچیدم و درو باز کردم
بن هنوز پشت در وایستاده بود و نگرانی تو چهرش خوب مشخص بود تا درو باز کردم سمتم اومد بهم کمک کرد تا لباسامو بپوشم
بن تنها کسی بود باعث میشد بتونم این خونه رو تحمل کنم و اون درک لنتی رو تحمل کنم و از روزی که اومدم اینجا خیلی بهم کمک کرده بود

•••••••••••••••••••••••
اینم پارت اول امیدوارم خوشتون بیاد🙂

Dangerous love[sterek]Where stories live. Discover now