part 7

243 31 17
                                    


بعد از رفتن درک به اتاقش رفت بعد از یه دوش کوتاه لباساشو پوشید و موهاشو یکم به همشون ریخت
بن پایین پله ها ایستاده بود از پله که پایین رفت بن سمت استایلز چرخید
دهنش باز مونده بود به من من افتاد
+د...در...درک...میکشتت اگر با ای...این لباسا بری

چشمکی بهش زد و دستشو روی شونش گذاشت
_نترس فوقش تنبیهش یه سکس خشنه
+و...ولی
_ولی نداره بن زودباش به مراسم دیر میرسم

استایلز یه تیشرت مشکی با کت چرم و جین مشکی و نیم بوت پوشیده بود و یه گردنبند صلیب دور گردنش انداخته بود
میدونست اون مراسم رسمیه و همه کت و شلوار های لوکسشونو پوشیدن و این اولین قدمش برای حرص دادن درک بود
ده دقیقه بعد جلو عمارت بودن
استایلز در رو باز کرد ولی بن دستشو گرفت
+ولی من بازم بهت میگم تو این مراسم درک میزبانه و اون...
_بن...میدونم اون قراره عصبی بشه و نقشه منم همینه خب؟پس بیا بریم
از ماشین پیاده شدن به محض اینکه وارد عمارت شد متوجه شد بعضیا دارن بهش نگاه میکنن دورو اطرافو نگاهی انداخت درک اون طرف عمارت با دوتا مرد و یه زن صحبت میکرد بین صحبتاش نگاش روی استایلز افتاد
دهنش باز موند اخمی بین ابروهاش شکل گرفت
استایلز ابرویی بالا انداخت و دستاشو توی جیبش کرد و رفت تا نوشیدنی برداره
درک از اون سه نفر خدافظی کرد و با قدم های محکم سمت استایلز رفت
استایلز خوب متوجه شده بود که همه نگاش میکنن و باهم پچ پچ میکنن که این کیه
درک رو دید که با عصبانیت سمتش میاد
_هی درک حالت چطوره؟
+دهنتو ببند
درک بازوشو گرفت و همراه خودش کشوند توی یکی از اتاق های خالی
استایلز رو هل داد داخل و درو پشت سرش بست
+تو دیوونه شدی؟این چه لباسایی که پوشیدی؟
_مگه چشمات مشکل دارن داری میبینی خودت!
درک سعی میکرد داد نزنه چون دوست نداشت بقیه صداشو بشنون
انگشتشو بصورت تهدید جلوی استایلز گرفت
+همین الان میری و این لباس فاکیتو عوض میکنی
استایلز سعی کرد خونسرد باشه
_تو خواب ببینی درک هیل و امشب هرکی راجبم ازم پرسید که کی هستم با افتخار میگم‌پارتنر اقای هیل ام
نیشخندی زد و از اتاق بیرون رفت

بن رو دید که با نگرانی بهم نگاه میکنه
دوتا نوشیدنی برداشتم و کنارش وایستادم و یکیشو به بن دادم
+چی گفت؟
یکم از نوشیدنیم خوردم
_عام هیچی...فقط چشماش مشکل داشت خوب نتونسته بود لباسمو ببینه
+تو دیوونه ای
استایلز توی طول مدت متوجه شده بود که درک مدام بهش نگاه میکنه
تصمیم گرفت بره و یکم خودشو به بقیه معرفی کنه دستاشو توی جیبش کرد اطراف عمارت رو میگشت تا یه نفرو تنها پیدا کنه
و بالاخره یه دختر رو تنها نشسته بود پیدا کرد
_میتونم کنارتون بشینم لیدی
+بله ولی من نامزد دارم
رو صندلی نشستم
_اوه نترس نمیخام مختو بزنم من خودم دوست پسر دارم
+اوه متاسفم
یه نوشیدنی دیگه برداشت و یکم ازش خورد
_میتونم اسمتونو بدونم خانم محترم؟
+بله مرد جوان.من کلویی بِرنِرم میتونی کلویی صدام کنی
_منم استایلز استیلینکی هستم
و با هم دست دادن
به اطراف نگاه میکردن که کلویی سکوتو شکست
+نگفتی دوست پسرت کیه!چون فک نمیکنم تو رئیس یه باند باشی تاحالا ندیده بودمت
_چی؟یعنی بهم نمیخوره رئیس یه باند باشم؟
کلویی ریز خندید
+معلومه که نه تو برای مافیا شدن زیادی کیوتی.خب نگفتی دوست پسرت کیه؟
با دست به درک اشاره کردم که کنار دوتا پسر دیگه وایساده بود
کلویی رد دست منو گرفت
+کدومشون؟درک هیل؟
سرمو تکون دادم
_اوهوم
کلویی چشاش گرد شد
+داری شوخی میکنی؟
_نه نمیکنم میخوای بهت ثابت کنم؟
+معلومه که میخوام
•••••••••••••••••
(همون موقع درک)
یکم از نوشیدنیش خورد
+اول لباسش حالا هم داره با کلویی برنز لاس میزنه
تئو:سخت نگیر درک تو که نمیدونی داره باهاش لاس میزنه یا نه شاید...
لیام:فقط دارن با هم حرف میزنن
تئو و لیام نگاه کوتاهی به هم انداختن و لبخند زدن
+نمیتونم این رفتاراشو تحمل کنم هر لحظه ممکنه برم و با کمربند سیاه و کبودش کنم
همون لحظه دید که استایلز سمتش میاد و نیشخندی رو لباشه
نزدیک درک شد و لباشو روی لباش گذاشت هنوز عقب نرفته بود در گوش درک زمزمه کرد
_کلویی داره نگاه میکنه پس پسر خوبی باش
و لبخندی زد و به طرف تئو و لیام که با تعجب نگاه میکردن چرخید دست درک رو گرفت
_درک این اقایون رو معرفی نمیکنی؟
درک یکم صداشو صاف کرد
+استایلز این اقایون تئو ریکن و لیام ریکن هستن از دوستان من
_خوشبختم
و با تئو و لیام دست داد
_شما دوتا با هم ازدواج کردین؟
تئو نگاه سر سری به لیام کرد بعد رو به استایلز
+نه فقط نامزدیم
و انگشتر توی دستشو به استایلز نشون داد
_واو تبریک میگم
هردوشون تشکر کردن
_خب عزیزم من باید برم خانم برنر منتظرمه

Dangerous love[sterek]Where stories live. Discover now