(ساعت ۷ شب)روی تخت غلطی زد
درد شدیدی توی پهلوش باعث شد از خواب بپره
اخ بلندی گفت،دستشو روی پهلوش گذاشت و روی تخت نشست
در با شدت باز شد
درک جلوی در با چهره نگران جلوی در ایستاده بود
درک عینک طبی زده بود استایلز تا بحال درک رو با عینک ندیده بود
درک کنار تخت اومد
+حالت خوبه؟چی شده؟
استایلز محو درک شده بود عینک باعث شده بود بامزه تر بشه
+ده یه چیزی بگو؟
استایلز به خودش اومد و کمی روی تخت جا به جا شد
_اره اره خوبم
درک کنارش نشست و نفس راحتی کشید
لبشو روی لب درک گذاشت و نرم بوسیدش
عقب کشید و نیشخندی زد
+چیه؟
درک گفت و با اخم به استایلز نگاه کرد
_نمیدونستم عینک هم میزنی
لبخندش بزرگ تر شد
درک تازه متوجه شد که یادش رفته عینکو در بیاره فقط با صدای استایلز سریع سمت اتاق اومده بود
درک عینکشو در اورد و روی میز انداخت
چشماشو مالید
+فقط برای مطالعس
استایلز هنوزم نیشخندش روی لباش بود
+چیه؟چرا اینجوری نگاه میکنی؟
استایلز به درک نزدیک تر شد لباشون روبروی هم بود اونقدر نزدیک بود که لباشون اروم روی هم کشیده بود
_چیزی نیست فقط خیلی بامزه میشی
وقتی حرف میزد لباش اروم روی لبای درک کشیده میشد
حرفش که تموم شد عقب کشید و درک رو توی خماری گذاشت
از روی تخت بلند شد دستاشو به هم کوبید
_من گرسنم
درک چشماشو ریز کرد
+تو یه توله گرگ عوضی ای
استایلز لپ درک رو بوسید
_معلومه که هستم
سمت در رفت همین که درو باز کرد
درک از پشت بغلش کرد
دستاشو دور گردن درک انداخت
_داری چیکار میکنی؟من میتونم راه برم؟
+اره ولی اگر به پات فشار نیاری زودتر خوب میشی
بدون اینکه به استایلز نگاه کنه گفت
طبقه پایین رفتن
استایلز رو روی مبل نشوند
_اینجا شام میخوریم؟
درک سمت اشپزخونه رفت
+ارع...یه فیلم انتخاب کن تا من شام رو بیارم
چند دقیقه بعد درک و الینا با دوتا سینی غذا برگشتن الینا سینی رو روی میز جلوی استایلز گذاشت
استایلز به سینی نگاه کرد
سوپ،یه سری غذا که با سبزیجات بود که استایلز اصلا نمیدونست اینا چی هستن
بعد به سینی درک نگاه کرد
مرغ و سیب زمینی سرخ کردنی که معلوم بود از مک دونالد سفارش داده
_واقعا؟
درک نگاه با ابروهای بالا رفته به استایلز نگاه کرد
+چی شده؟
استایلز به مبل تکیه داد
_تو برای خودت از مک دونالد غذا سفارش دادی بعد من...خیلی معذرت میخام الینا ولی من باید این آت و اشغالا رو بخورم
الینا چشماشو چرخوند میدونست استایلز کله شقه و بحث باهاش فایده ای نداره سمت اشپزخونه رفت و گذاشت خود درک متقاعدش کنه که باید غذاهای سالم بخوره
درک اهی کشید+اینا غذاهایین که دکتر گفته باید بخوری من به الینا گفتم برات بپزه
استایلز مثل بچه ها پاهاشو توی شکمش جمع کرد و لب پایینشو جلو داد
_من اینارو نمیخام
وقتی استایلز خودشو عین بچه ها لوس میکرد درک خوشش میومد
بهش نزدیک تر شد
لبشو نزدیک گوش استایلز برد
+اگر غذایی که الینا برات اماده کرده رو نخوری سوپرایز امشبو کنسل میکنم
سرشو سریع سمت درک برگردوند
_تو داری بهم دروغ میگی که من فقط غذامو بخورم
درک سر وقت غذاش رفت
+میتونی باور نکنی
استایلز یکم با خودش کلنجار رفت ولی بالاخره تسلیم شد
کمی از غذاهارو خورد و متوجه شد اونقدرا هم بد مزه نیستن
حین غذا یکی از فیلم هایی که استایلز انتخاب کرده بود رو دیدن
YOU ARE READING
Dangerous love[sterek]
Fanfiction[Completed] کاپل:استرک ، تیام اسمات،عاشقانه،جنایی +میخواستم به قلبم بفهمونم اشتباه میکنه ولی قلبم بهم ثابت کرد اشتباه میکردم