"درک"
بعد از اینکه اتاقو ترک کردم از خونه زدم بیرون رفتم کلاب گارلند
توی دفترم رفتم نوشیدنی سفارش دادم تمام مدت فقط نوشیدنی میخوردم و به امشب فکر میکردم
مطمئنم وقتی عموم بفهمه استایلز رو همینجوری ولش کردم تا بره عصبی میشه استایلز در مورد خیلی از چیزای باند میدونه و اگر جایی دهن باز کنه هممونو اعدام میکنن ولی من به استایلز اعتماد دارم اون هرگز همچین کاری نمیکنه
استایلز با همه فرق داشت اون مثل دوست پسرای قبلیم نیست نمیدونم چی اونو خاص کرده
چشمامو بستم به خودم اومدم دیدم گونه هام خیس شدن
صورتمو با پشت دستم پاک کردم و از کلاب بیرون اومدم
دوست نداشتم امشب برم خونه به اون یکی عمارتم توی منطقه فاندانا رفتم
صبح روز بعد وقتی وارد عمارت شدم همه جا ساکت بود احتمالا استایلز رفته
معلومه که تو اولین فرصت رفته کی دوست داره کنار یه گرگ بداخلاق زندگی کنه
اولین کاری که کردم اتاقشو چک کردم توی اتاق کسی نبود و تخت مرتب بود
حدس میزدم رفته باشه
به اتاقم رفتم یه دوش کوچیک گرفتم و تصمیم گرفتم امروز شرکت نرم و توی خونه بمونم و کار کنم
در اتاق کارم باز کردم با صحنه ای که روبروم دیدم خشکم زد
استایلز روی زمین خواب بود درست همونجایی که سرش داد زده بود
چشمام خیس شدن ولی سعی کردم پسشون بزنم
انگار بعد از رفتن من همونجا نشسته بعدم همونجا خوابش برده بود
اروم کنارش زانو زدم دستمو روی سرش کشیدم سریع چشمامو باز کرد و خودشو عقب کشید
+اوه درک ترسوندیم
_متاسفم
چشمامو مالید و نشست
_چرا نرفتی
لبشو گاز گرفت و سرشو پایین انداخت
+نتونستم
_منظورت چیه نتونستی؟من که بهت گفتم ازادی دیگه از دستم خلاص شدی
+میدونم چی گفتی...م...من...فقط ن....نتونستم برم یه حسی بهم میگفت برم...و...ولی نمیدونم...نتونستم برم ....میخام پیش تو باشم
_اما من باعث میشم فقط اسیب ببینی
+مهم نیست...هر اتفاقی بیفته میخام کنارت باشمنتونستم جلو اشکامو بگیرم دستمو پشت گردنش گذاشتم و طرف خودم کشیدم و محکم بغلش کردم اونم دستاشو دور کمرم حلقه کرد بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم فین فینی کردم لبخندی زدم
_تو دیوونه ای
+حالا که میخام پیشت بمونم شدم دیوونه؟!
لبخندم بزرگ تر شد
_پاشو برو یه دوش بگیر و بیا صبحونتو بخور
دوتامون بلند شدیم و از اتاق بیرون رفتیم سمت پله ها میرفتم و دستمو گرفت و کشید
+درک یه چیز دیگه
_بگو!!
بوسه کوتاهی رو لبام گذاشت و نیشخندی زد و رفت
+دیوونه
کل روز پیش هم بودیم بعد از اینکه کارامو کردم تلویزیون تماشا کردیم و ورزش کردیم استایلز از همون روز اول اصرار داشت بهش کار با اسلحه رو یاد بدم ولی بهش گفتم تا دفاع شخصی رو یاد نگیره بهش کار با اسلحه هم یاد نمیدم پس قبول کرده بود(ساعت ۱:۰۰ شب_اتاق درک)
"سوم شخص"
درک به تاج تخت تکیه داده بود و کتاب میخوند استایلز هم با گوشیش بازی میکرد
استایلز کلافه شده بود هوفی کشید
گوشیشو کنار گذاشت و به درک نگاه کرد
نیشخندی زد و بلند شد
روی پاهای درک نشست
درک از برخورد دیکش با باسن استایلز هیسی کشید
استایلز دست به سینه نگاش میکرد
درک بدون اینکه سرشو از کتابش برداره
+چی میخوای؟
_میخوام بیام شرکت پیش تو کار کنم تو خونه حوصلم سر میره
درک ابروشو بالا انداخت و نگاه کوتاهی به استایلز کرد که لب پایینشو جلو انداخته
+نمیشه!
_چرا؟
+چون تو هیچی از کار و تجارت نمیدونی
_آه...درک اینقدرا هم سخت نیست یاد میگیرم
کتابشو کنار گذاشت و صاف نشست
و فاصلشونو کمتر کرد
+نه
استایلز چشماشو چرخوند و از روی درک بلند شد
_خیله خوب باشه شب خوش درک هیل
درک خندید و دست استایلز رو گرفت و کشید
+خیله خب....باشه میتونی بیای
بوسه کوتاهی روی لب های درک گذاشت
_مرسی مرسی....میدونستم قبول میکنی
و کنار درک تو تخت خوابید و درک اونو اسپون کرد
(اسپون وقتی تو خواب یکیو از پشت بغل میکنی)
YOU ARE READING
Dangerous love[sterek]
Fanfiction[Completed] کاپل:استرک ، تیام اسمات،عاشقانه،جنایی +میخواستم به قلبم بفهمونم اشتباه میکنه ولی قلبم بهم ثابت کرد اشتباه میکردم