Part:1

359 60 56
                                    


کلاه هودی رو روی سرش کشید،بند کفشش رو محکم بست و به سمت ایستگاه اتوبوس دوید.
دیشب تا دیروقت درس خونده بود و امروز بازم خواب مونده بود.
با رسیدن به ایستگاه اتوبوس،ریوجین رو دید که منتظرش ایستاده و اتوبوس رو نگه داشته بود.

ریوجین چند بار پاش رو آروم روی زمین کوبید و زیر لب با خودش میگفت زود باش دیگه جیهون!الان اتوبوس میره!
راننده اتوبوس به ریوجین نگاه کرد:《اینطور که معلومه باید تا فردا منتظر دوستت باشیم!》

جیهون در حالی که نفس نفس میزد به ریوجین رسید،ریوجین بند کیفش رو روی شونه‌اش درست کرد و رو به اون راننده اتوبوس گفت:《آجوشی!دوستم اومد ولی همونطور که گفتید فردا هم منتظرمون بمونید!》

ریوجین دست جیهون رو که هنوز کمی گیج خواب بود گرفت و سوار شدن.
روی صندلی نشستن که ریوجین مثل همیشه شیرکاکائوش رو از توی کیفش درآورد،نی رو داخلش گذاشت و کمی از اون رو خورد بعد رو کرد به جیهون:《چرا تا این حد برای درس خوندن خودکشی میکنی؟هنوز یه ماه هم نشده که سال تحصیلی شروع شده!》

جیهون چشماش رو مالید و خمیازه‌ای کشید:《سال دیگه کنکور داریم، باید بیشتر درس بخونیم.》
ریوجین شیشه اتوبوس رو کشید کنار تا یکم هوا به سر جیهون بخوره و از خواب‌آلودگی بیرون بیاد.
بوی نم بارون از بارونی که دیشب میبارید،توی بینیشون پیچید.

با رسیدن به ایستگاه اتوبوس نزدیک مدرسه،جیهون دیگه کاملا از خواب بیدار شده بود.
با ریوجین به طرف مدرسه به راه افتادن،داخل حیاط ریوجین خواست پاکت شیرکاکائو رو توی سطل بندازه که سونوو پرید توی آبی که روی زمین جمع شده بود و باعث شد اون آب مانده به ریوجین و جیهون بپاشه.

ریوجین داد زد:《یا~!》
سونوو با یه پوزخند برگشت به ریوجین و جیهون نگاه کرد و به راهش ادامه داد. اول صبحی انگار از جنگ برگشته بود، موهای شونه‌نزده، دکمه های بالایی باز لباسش، کراواتش رو هم شل و ول دور گردنش بسته بود.

جیهون از توی کیفش دو تا دستمال درآورد و یکیش رو به ریوجین داد تا صورتش رو تمیز کنه.
جیهون دستمال رو روی کفش و شلوارش کشید:《از اول امسال سونوو رو ندیده بودم.》

ریوجین دستمال رو محکم به صورتش کشید جوری که انگار یه چیز خیلی چندش رو از روی صورتش پاک میکرد:
《بچه‌ها هم اون رو ندیدن، فکر کردن انتقالی گرفته رفته یه مدرسه دیگه و از شرش راحت شدیدم ولی انگار حالا حالاها باهاش سر و کار داریم!》

دانش‌آموزها از کنارشون رد میشدن و نگاهی به اونا می‌انداختن.
دانش‌آموز‌های قدیمی سونوو رو میشناختن ولی دانش‌آموزهای سال اولی از موضوع بیخبر بودن و نمیدونستن که مدرسه اشتباهی رو برای تحصیل انتخاب کردن!

همه دانش‌آموزها به سمت ساختمون و کلاسشون میرفتن.
از شانس خوبشون، امسال هم ریوجین و جیهون همکلاسی شده بودن.
داخل کلاس رفتن و روی صندلی‌هاشون نشستن.

My family [S1 Completed]Where stories live. Discover now