چمدونش رو پشت سرش میکشید و با قدمهای محکمی که با غرور برمیداشت به سمت خروجی فرودگاه رفت، صدای آشنایی که اسمش رو صدا زد، اون رو متوقف کرد.به دنبال منبع صدا گشت و با دیدن بکهیون که از دور براش دست تکون میداد، عینک دودیش رو از چشمش برداشت و به طرف همدیگه قدم برداشتن.
چند سال از آخرین دیدارشون میگذشت و حالا مثل دو تا برادر همدیگه رو بغل کرده بودن.!بکهیون دستهاش رو روی شونه جیمین گذاشت:《به خونه خوش اومدی!》
جیمین با لبخند روی لباش گفت:《ممنون!بیا بریم که کلی حرف برای گفتن هست.》با جیمین به طرف ماشین رفتن و بکهیون پشت رول نشست.
جیمین از پنجره به بیرون نگاه کرد، هنوز آسمون ابری بود و خورشید از پشت ابر به روی شهر سایه انداخته بود.جیمین همونطور که به بیرون خیره بود، ساختمونها رو از نظر گذروند:《هنوز پیش پدربزرگم کار میکنی؟》
بکهیون از توی آینه نگاهی به جیمین انداخت:《آره خب، اون توی هزینههای دانشگاه کمکم کرد پس باید براش جبران کنم!》
جیمین نیشخند کوچیکی زد و تا به عمارت پدربزرگش برسن دوباره به بیرون خیره شد..
.
.با رسیدن به عمارتشون که هنوز هم مثل قبل بود از ماشین پیاده شد و همراه بکهیون وارد عمارت شدن.
پدربزرگش پشت میز کارش نشسته بود،با دیدن جیمین از جاش بلند شد و عصا به دست با قدمهای آروم به نوهاش نزدیک شد:《خوش اومدی!》جیمین همونطور که انتظار داشت، پدربزرگش با روی باز و آغوش گرم ازش استقبال نکرد.
سالها پیش هم همینطور بود...وقتی که جیمین به خونه پدربزرگش نقل مکان کرده بود.
جیمین روی مبل نشست:《ممنون از استقبال گرمتون!دلم براتون تنگ شده بود!》**********************************
جیهون، یونجون و سونوو کنار هم ایستاده بودن و با همون سر و وضع آشفتهشون سرشون رو پایین انداخته بودن.
مدیر با عصبانیت برگه های تعهدنامه رو توی دستش تکون میداد و راه میرفت:《سونوو تا حالا صد بار تعهد دادی، تا کی میخوای به این کارات ادامه بدی؟ حالا تو به کنار از شما دو تا انتظار نداشتم، شما هم رفتید کنار سونوو با اون همدست شدید؟》خانم یو در اتاق مدیر رو باز کرد و تعظیمی کرد:《ببخشید مدیر کیم، گفتید بیام اینجا!》
در رو بست و وارد اتاق شد، با دیدن یونجون، جیهون و جَو اتاق، با قدم های متزلزل نزدیکتر رفت.《مدیر کیم چه اتفاقی افتاده؟!یونجون، جیهون چرا سر و وضعتون اینجوریه؟با سونوو دعوا کردید؟!》
سونوو موهای جلوی پیشونیش رو بهم ریخت، دیگه خسته شده بود که همه اون رو مقصر میدونستن.یونجون و جیهون از شرمندگی سرشون رو پایین انداخته بودن و روی نگاه کردن به معلمشون رو نداشتن:《ما رو ببخشید خانم یو!》
مدیر برگههای تعهدنامه رو دوباره تکون داد و خودکار رو جلوشون گذاشت:《اینا رو امضا کنید!》خانم یو تعهدنامه رو از مدیر گرفت:《من اینبار مسئولیتشون رو قبول میکنم، اونا دانشآموزهایی نیستن که دردسر درست کنن، اونا دانشآموزهای برتر کلاسن!》
مدیر کیم روی صندلی چرمی مخصوصش نشست:《سونوو چی؟!مسئولیت اون رو هم قبول میکنی؟!》
خانم یو عینکش رو بالا برد:《تا وقتی که معلم جدیدشون بیاد،من مسئولیتش رو قبول میکنم!》مدیر کیم ابروش رو با تمسخر بالا انداخت:《سونوو بايد ممنون باشی که بالاخره یکی مسئولیتت رو قبول کرد!》
خانم یو به دانشآموزهاش نگاه کرد:《شما برید بیرون!》سونوو تعظیم نصفه و نیمهای کرد و سریع بیرون رفت، جیهون و یونجون هم بعد از اینکه از معلمشون تشکر کردن به دنبال سونوو رفتن.
یونجون دستش رو داخل جیبهاش انداخت و با صدای بلند انگار که با جیهون حرف میزنه ولی مخاطبش سونوو بود،حرف زد:《وای~کی فکرش رو میکرد سونوو تکواندو بلد باشه؟به نظرت اگه بچههای مدرسه بشنون چه واکنشی دارن؟!》
جیهون از صدای بلند یونجون یکه خورد و با تعجب بهش نگاه کرد تا ببینه میخواد چیکار کنه.
سونوو که جلوتر میرفت برگشت و عصبانی موهاش رو به هم ریخت:《من به گور بابام خندیدم به شما کمک کردم. اصلا باید ولتون میکردم انقدر بزننتون که بمیرید!》یونجون راضی از کارش لبخندی زد که سونوو رو عصبانیتر کرد.
سونوو پیشونیش رو به پیشونی یونجون چسبوند و تو چشمای یونجون زل زد:《ببین!اگه بچههای مدرسه بویی ببرن من میدونم و تو!خیلی دلت میخواد با بقیه دوست باشی؟میخوای توجه من رو جلب کنی؟انقدر میخوای جلب توجه کنی؟چون فقط من موندم که باهاش دوست باشی؟دور من رو خط بکش!و عقدههات رو با یه چیز دیگه خالی کن بچه زرنگ.!》جیهون دستش رو روی سینه سونوو گذاشت و اون رو به عقب هل داد:《دیگه داری زیادهروی میکنی!》
سونوو نگاهش رو از چشمای یونجون گرفت و بدون اینکه به جیهون نگاه کنه پشتش رو بهشون کرد و رفت.جیهون نگاهی به یونجون انداخت:《خوبی؟!حرفهاش رو جدی نگیر!همینجوری یه چیزی گفت!》
یونجون لبخندی به جیهون زد:《کی تا حالا شده که من ناراحت بشم؟!》
و زودتر از جیهون به راه افتاد.
جیهون میدونست یونجون مثل همیشه غمش رو پشت لبخندش پنهون میکنه.**********************************
منتظر نظراتتون هستم❤
یادتون نره ستاره رو رنگی کنید و ووت بدید⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
YOU ARE READING
My family [S1 Completed]
Teen Fictionجیمین قبلا توی زندگیش تصمیم گرفته که خونوادهاش رو به خاطر پول ول کنه! حالا برگشته تا همه چیز رو درست کنه،ولی خونوادهاش نمیدونن که جیمین ۱۲ سال پیش چرا ولشون کرده.... ******************************* جیمین با شنیدن صدای گریه جیهون،میخواست مثل وقتها...