Part:13 (End)

114 19 14
                                    


ریوجین دست‌هاش رو باز کرد و خودش رو کش آورد:《آخیش بالاخره آخرین امتحانمون هم تموم شد!》
جیهون نگاهی بهش انداخت و با طعنه گفت:《چقدر هم که تو درس خوندی!》
ریوجین از بازوی جیهون آویزون شد:《به لطف دوست خوبم نمره‌ی عالی میگیرم.》

فلیکس و یونجون بهشون نزدیک شدن و یونجون گفت:《بچه‌ها!فلیکس میخواد یه چیزی بگه.》
فلیکس:《نظرتون چیه موهامون رو برای نمایش رنگ کنیم؟!》
ریوجین با شنیدن اسم نمایش،بازوی جیهون رو ول کرد و گفت:《یادم رفته بود،مرسی که یادآوری کردی. من با رنگ کردن مو موافقم،ولی من رو ببخشید،باید برم یه کاری انجام بدم.》

جیهون با نگاهش ریوجین رو دنبال کرد،یونجون سری از تاسف برای دوست عاشقش تکون داد و گفت:《فکر خوبیه،اگه میخواید موهاتون رو رنگ کنید.》

ریوجین وارد دفتر معلم‌ها شد و به طرف میز جیمین رفت.
《اوپا!》
معلم فلسفه که میز کناری بود،سرش رو بلند کرد و از پشت عینکش با اخم به ریوجین نگاه کرد.
جیمین هم با دیدن اخم معلم فلسفه،نگران به ریوجین نگاه کرد و گفت:《ریوجین!توی مدرسه من رو معلم پارک صدا کن.》

ریوجین پشتش رو به معلم فلسفه کرد و با صدای آروم گفت:《باشه معلم پارک!میخواستم بببینم الان که مدرسه تموم بشه،یکم وقت دارید؟میخوام باهاتون درمورد یه چیزی حرف بزنم.》
جیمین مثل همیشه لبخندی زد و گفت:《آره حتما وقتم خالیه.》

ریوجین لبخند بزرگی زد و فورا از اتاق معلم‌ها خارج شد.
باید یکم خودش رو آرایش میکرد تا وقتی به جیمین اعتراف میکنه،خوشگل باشه.
کیفش رو از کلاس برداشت و با یونا رفتن به سرویس مدرسه و یونا دست به کار شد.
کمی موهای ریوجین رو حالت دار کرد و یه رژ صورتی به لب‌هاش زد.

یونا از دور براش یه بوس فرستاد و گفت:
《عالی شدی،ولی نگفتی این پسری که میخوای ببینش کیه؟!》
ریوجین با رضایت به تصویر خودش توی آینه نگاه کرد و گفت:《اگه همه چی خوب پیش بره،بهت میگم.》

مدرسه تموم شده بود،جیهون هر چی دنبال ریوجین گشت،توی مدرسه پیداش نکرد.
یونا رو تنها دید که داشت از مدرسه خارج میشد،به طرفش رفت و گفت:《یونا!ریوجین رو ندیدی؟گفت یه کاری انجام میده ولی الان نیستش.》
یونا یکم به جیهون نگاه کرد و گفت:《گفت میره تا به یکی اعتراف کنه،من فکر میکردم قراره بیاد پیش تو!》

جیهون تشکری کرد و فورا از مدرسه خارج شد.
موبایلش رو درآورد و شماره‌ی ریوجین رو گرفت.
بعد از دو بوق جواب داد:《من الان کار دارم بعدا باهات تماس میگیرم.》
《قطع نکن!》
دیر گفت چون صدای بوق توی گوشش پیچید.

براش تایپ کرد:"الان کجایی؟"
امیدوار بود که حداقل جواب پیامش رو بده.
"کافه‌ی ‌نزدیک مدرسه که همیشه میرفتیم،میخوام به جیمین اوپا اعتراف کنم."

My family [S1 Completed]Where stories live. Discover now