26

210 64 55
                                    

هر وقت صحبت درمورد کار جدید میشد زین حتی تصورش رو هم نمیکرد که از پشت میز ریاست و مدیریت یک شرکت برسه به راهروهای دبیرستان قدیمیش !

صبح زود شان - به زور - بیدارش کرد و گفت موفق شده کار جدیدش رو ایمن سازی کنه و مدیر اونجا کاملا در جریان شرایط خاص زین هست ، کاغذ کوچیکی رو روی میزش گذاشت که حاوی آدرس محل کارش بود و اون رو در کمال تحیر و تاثر مستقیما به دبیرستان خودش و لویی رسوند !

از بدو ورود انقدر دچار دژاوو شده بود که تقریبا فراموش کرده بود دیگه یه معلمه نه دانش آموز و دلش میخواست مثل قدیما بدوئه و بزنه پس کله هرکی که سرش تو کار خودشه ... !

مدیرشون آقای جانسون هنوز هم کت شلوار های کسل کننده قهوه ای رنگش رو میپوشید و عینک بزرگ قدیمیش رو به چشمش میزد ولی برخلاف قبلا ها که هربار با دیدن لویی و زین اخم میکرد و با ناامیدی سعی میکرد قانعشون کنه آدم باشن اینبار لبخند بزرگی روی لبهاش بود 

_ زین ! باورم نمیشه دارم میبینمت پسر ! بزرگتر شدی ... و البته زیباتر

آقای جانسون خندید و طی یه اقدام مزخرف دلش خواست شاگرد قدیمیش رو بغل کنه و زمانی که دنده های زین تو مرز شکستن بودن عقب کشید و اصلا توجهی به اینکه اون مثل یه چوب خشک هیچ واکنشی به این بغل نشون نداده نکرد

زین لبخند زوری و مسخره ای زد - از دیدنتون خوشحالم

_ اگه هفت سال قبل بهم میگفتن یه روز یکی از شما دوتا میاد پیشم برای معلمی و از اون عجیب تر من قراره خوشحال بشم حتما به یه دکتر خوب معرفیش میکردم ولی حالا ‌... زمان چیز عجیبیه پسر ! 

زین مودبانه سر تکون داد ولی امیدوار بود این ابراز احساسات مسخره زودتر تموم بشه چون اون هیچ ایده ای نداشت که چی بگه و مکالمه رو جلو ببره !

بله دلش برای دوران نوجوونیش تنگ میشد ولی کادر مدرسه و درس ها قطعا و اصلا جزوشون نبود ! و حالا آقای جانسونی که یه روز سایه اون و لویی رو با تیر میزد وایساده بود طوری برخورد میکرد که انگار زین محبوب ترین شاگردشه !

به قول خود مدیر ... زمان چیز عجیبیه ! خیلی عجیب تر و وسیع تر از درک کوچیک انسان ها ... 

_ راستی اون یکی قلت کجاست ؟ هنوزم همونقدر صمیمی هستین یا این زمان عجیب به شماها هم رحم نکرده ؟

_ لویی ؟ اوه بله ... درواقع الان باهم زندگی میکنیم

آقای جانسون همونطور که پشت میز بزرگش مینشست ابرویی بالا انداخت و گفت

_ جدا ؟ یعنی روابطتون رو گسترش دادید ؟

_ اوه نه به اون صورت ... ما هنوزم دوستیم ولی با چندتا دیگه از دوستامون یه خونه مشترک داریم

Black Sea Where stories live. Discover now