یک ترم مرخصی گرفتن احتمالا ایده خوبی بود . نایل یک دانشجوی فوق تخصص با درس های سنگین ، سابقه کیفری و وسط یک جریان جنایی بود . البته به لطف راجر و هری اون حالا هیچ سوءسابقهای نداشت و بدون اینکه حتی اون زن رو ملاقات کنه و هیچوقت بفهمه چرا همچین دروغی در موردش گفته، زندگیش رو ادامه داد اما هنوز هم نمیتونست اتفاقات رو از صفحه روزگار هم پاک کنه ، برخلاف بقیه، اون همچنان درگیریهای خودش با رسانه ها رو داشت . مثلا همون موقع مشغول بلاک کردن سی و یکمین خبرنگاری بود که مایل به مصاحبه کردن بود اما این کار با ورود شان نصفه موند
آره شان برای خودش خونهای داشت ، البته جدا از والدینش و به دلایلی هم قرار نبود حرف زیادی درمورد اینکه چرا هیچوقت به دیدن اون ها نرفتن زده بشه اما نایل ترجیح میداد تا زمانی که تو لندن سکونت داره تو خونه پدریاش باشه و دوست پسرش معمولا نیمه شب ها، وقتی کارش تموم میشد، از پنجره همیشه باز به اتاق نایل و تخت اون میخزید . این کار کمی عجیب بود و نایل رو یاد فیلمهای اسپایدرمن یا حتی گرگ و میش میانداخت ... البته متاسفانه شان هیچ ابرقدرتی به جز توانایی روزی بیست و پنج ساعت کار کردن نداشت !
اون شب هم این اتفاق اندکی با تاخیر افتاد ، آفتاب تقریبا داشت طلوع میکرد و نایل کاملا از اینکه شان برگرده ناامید شده بود اما اون مثل همیشه سر و کله اش پیدا شد ، حالت مشوش و شوریده خاصی داشت اما نایل عادت کرده بود که شغل شان رقیب سرسخت خودشه و حال و هوای اون پسر با اتفاقات کاریش رابطه مستقیم دارن پس دیگه خیلی دخالت نمیکرد و تنها به سوالات عادی و کلی بسنده میکرد
شان به زحمت کنار نایل روی تختش خوابید ، هردو به پشت خوابیده و مدتی به سقف خیره موندند ، برعکس زین که از سر و کول اتاق عجیبش، نقاشی و کاردستی و هنر سرازیر میشد و دکوراسیون عجیب غریبش میتونست شما رو خیره کنه، اتاق نایل فوقالعاده ساده بود
یک فضای مربعی روشن و نورگیر ، دیوارها به رنگ خاکستری روشن بودن و کف اتاق رو چوب تیرهای پوشونده بود ، تخت نایل قسمت بالایی اتاق و دقیقا روی دیوار کنار پنجره رو اشغال کرده بود ، یک کتابخونه غولپیکر کل دیوار سمت چپ و یک میز تحریر سمت راست اتاق رو پر میکرد ، پوسترهای عجیب غریب از آناتومی بدن انسان و یک گیتار قدیمی هم اندکی رنگ و لعاب به اونجا میبخشید ، کف اتاق از یک فرش ضخیم روشن پوشیده شده و بقیه وسایل اون پسر هم توی کمد دیواریاش جا داشت
همه چیز انقدر صاف و روی قاعده چیده شده بود که شان اوایل حتی میترسید به چیزی دست بزنه ، بههرحال قطعا یادش بود که وقتی برای بار اول دوست پسرش رو دید اون چقدر بد به شلختگی هاش واکنش داد !
نایل به رسم همیشه پرسید - چه خبر ؟
_ خب، هم پرونده الکس هم ربوده شدن هری تا زمانی که جف از کما بیرون بیاد، متوقف شده و تا همین یک ساعت پیش داشتم همه چیزش رو جمع و جور میکردم
VOUS LISEZ
Black Sea
Fanfictionزیباترین اتفاقات زندگیام اصلا در لیست «کارهایی که باید انجام بدهم» نبودند. #1 one direction