هری تلفن رو توی دستش جا به جا کرد و درحالیکه سعی میکرد نسبت به دعواهای بی شمار تروی و لویی، اون هم سر مسخره ترین چیزهای ممکن، بی توجه باشه جواب نایل رو داد
_ من متوجه نمیشم نای ، الان این سوال ها برای چیه ؟
نایل با اضطرابی که سعی در پنهان کردنش داشت، گفت
_ فقط سواله
دستش رو توی موهای بلند شده اش کرد و با تک تک عضلاتش جنگید که اون تارهای اعصاب خوردکن رو با دندون نکنه ! لویی اون ها رو حتی بیشتر از خود هری دوست داشت !
_ چرا باید برات سوال بشه که من چجوری گرایشم رو فهمیدم ؟
_ باز اون رگ مامان وارانه ات زد بالا ؟ میگم . فقط . سواله !
_ خب نمیدونم ... یه جورایی همیشه میدونستمش ؟ شاید !
_ هیچوقت بهش شک نکردی ؟ مثلا نشده یه دختره باشه بعد تو بگی شاید بتونیم ... نمیدونم ! بیشتر از دوست باشیم ؟
_ تا حالا کسی رو نداشتم که بخوام باهاش بیشتر از دوست باشم ولی البته که به گرایشم کردم ! من قبل لویی به صورت جدی با کسی نبودم و طبیعی بود اگر فکر کنم دچار اشتباه شدم ، ولی الان آره ، مطمئنم
_ پس امکان داره تو گرایشت اشتباه کنی ، درسته ؟
_ به گرایشت شک کردی ؟
با ابروهای بالا رفته پرسید و همزمان نگاهش رو به امیلی دوخت که مثل خودش، لویی و تروی رو به چپش گرفته و مشغول لاک زدن ناخن های پاش بود
نگاه هری چند لحظه روی اون سبز ملیح میخ شد . فقط باید از اون دختر میخواستشون ... رنگ اون ها به چشم هاش میومدن ... اما بلافاصله نگاهش سمت تروی رفت و پشیمون شد
اینجا دیگه اون خونه امن و اتاق صورتی و خوشگلش نبود که هری بتونه با خیال راحت چیزهای جدید رو امتحان کنه ، حالا تو خونه پدر دوست پسرش بودن
شخصی که هری میتونست هموفوبیا رو توی اعماق وجودش تشخیص بده ، اما ظاهرا انقدری خودش رو مدیون پسرش میدونست که حداقل نخواد دوست پسرش، یعنی هری رو اذیت کنه . اما هری به هرحال تمام سعیش رو میکرد که تمام جلوه هایی که از خودش نشون میده کاملا و تماما چیزی باشن که بهش میگن " مردونه " ! نمیخواست تروی فکر کنه که لویی سمتش اومده چون حالات " زنانه " داره
و چقدر دنیا مسخره اس ... تو ذهن بعضی ها همه آدم ها زن و مرد و استریت هستن . کجای طبیعت انقدر صفر و صدی و منظم بوده ؟ فقط دوتا جنسیت و یک گرایش ؟ پس هیجانش کجاست ؟
_ هری اونجایی ؟
با صدای نایل به خودش اومد و جواب داد - بله
_ میگم الکس معتقده که من ... نمیدونم ! که شاید گرایشم یک چیز دیگه باشه ... البته این فکر اونه ها !
YOU ARE READING
Black Sea
Fanfictionزیباترین اتفاقات زندگیام اصلا در لیست «کارهایی که باید انجام بدهم» نبودند. #1 one direction